یادداشت‌های یک طلبه

یادداشت‌های یک طلبه

گاهی مطلبی تأثیرگذار می‌خوانم؛ سخنانی حکیمانه می‌شنوم؛ با نکاتی جالب مواجه می‌شوم.
اینجاست که حیفم می‌آید این مطالب را از دست دهم؛ نمی‌خواهم فراموششان کنم؛ و البته دوست دارم دیگران نیز از این مطالب بهره‌مند شود؛
مخصوصاً اگر این مطالب، کلام‌الله باشند که به عبارت خود قرآن «أحسن الحدیث» است؛
و یا فرمایشات معصومین علیهم‌السلام باشند که خودشان دربارۀ آن فرموده‌اند: «حدیث ما دل‌ها را زنده می‌کند».
این وبلاگ وسیله‌ای است برای این هدف تا چنین مطالبی ثبت‌ و منتشر شوند.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

کتابی که به دستور امام زمان علیه السلام نوشته شد

سه شنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۰۱ ق.ظ
کتاب کمال الدین و تمام النعمه


ازجمله رسالت‌هایی که علمای اعصار مختلف بر عهده داشتند خارج کردن بندگان از ظلمات جهل و گمراهی‌ها بود.

مرحوم شیخ صدوق علیه‌الرحمه ازجمله علمای عاملین بود که عمر سراسر برکت خود را صرف این هدایت و ارشاد مردم کرد.

تردید در وجود حضرت مهدی علیه‌السلام در اثر طولانی شدن غیبت آن حضرت، ازجمله مهم‌ترین مشکلات معرفتی مردم در زمان این عالم بزرگوار بود.

مرحوم شیخ صدوق با درک عمیق این مسئله، تمام توان خود را به کار بست تا شیعیان را از این جهل برهاند.

تألیف کتاب پربرکت «کمال‌الدین و تمام النعمه»، یکی از تلاش‌های علمی این عالم بزرگوار برای رفع تحیر از شیعیان در وجود امام عصر علیه‌السلام بود.

 

برخی از بخش‌های این کتاب وزین عبارتند از:

مباحث کلامی در اثبات درستی عقیده شیعه دوازده‌امامی در مورد امام زمان علیه‌السلام

پاسخ به شبهات مخالفین

بیان غیبت بعضی از انبیاء

نصوصی از خداوند، پیامبر اسلام و اهل‌بیت علیهم‌السلام در مورد حضرت مهدی علیهم‌السلام

 

یکی ویژگی‌های این کتاب، نوشته شدن این کتاب به دستور حضرت مهدی علیه‌السلام است.

مرحوم شیخ صدوق  مؤلّف کتاب کمال‌الدین و تمام النعمة در مقدمۀ این کتاب مبارک می‌نویسد:

انگیزه من در تألیف این کتاب آن بود که چون آرزویم در زیارت علی بن موسى الرّضا صلوات‌الله‌علیه برآورده شد به نیشابور برگشتم و در آنجا اقامت گزیدم و دیدم بیشتر شیعیانى که به نزد من آمدوشد مى ‏کردند در امر غیبت حیران‌اند و درباره امام قائم علیه السّلام شبهه دارند و از راه راست منحرف گشته و به رأى و قیاس روى آورده‏ اند. پس با استمداد از اخبار وارده از پیامبر اکرم و ائمّه اطهار صلوات‌الله‌علیه تلاش خود را در ارشاد ایشان بکار بستم تا آن‌ها را به حقّ و صواب دلالت کنم.

تا اینکه شیخ نجم الدّین محمّد بن حسن بن محمّد بن احمد بن علىّ بن صلت رضی‌الله‌عنه که از اهل فضل و علم و شرف و از دانشمندان قم بود، از بخارا آمده و دیدارش نصیب ما شد.

یک روز که برایم سخن مى‏گفت، کلامى از یکى از فلاسفه و منطقیان بزرگ بخارا نقل کرد که آن کلام او را در مورد قائم علیه السّلام حیران ساخته بود و به‌واسطه طول غیبتش و انقطاع اخبارش او را به شک و تردید انداخته بود. پس من فصولى در اثبات وجود آن حضرت علیه السّلام بیان کرده و اخبارى از پیامبر اکرم و ائمّه اطهار علیهم السّلام در غیبت آن امام، روایت کردم و او بدان اخبار آرامش یافت و شک و تردید و شبهه را از قلب او زایل ساخت و احادیث صحیحى را که از من فراگرفت به سمع و طاعت و قبول و تسلیم پذیرفت و از من درخواست کرد که در این موضوع کتابى برایش تألیف کنم. من نیز درخواست او را پذیرفتم و به او وعده دادم که هرگاه خداوند وسایل مراجعتم را به محل استقرار و وطنم- شهر رى- فراهم کند به گردآورى آنچه خواسته است اقدام نمایم.

در این میان، شبى درباره آنچه در شهر رى باز گذاشته بودم از خانواده و فرزندان و برادران و نعمت‌ها اندیشه مى‏ کردم که ناگاه خواب بر من غلبه کرد و در خواب دیدم گویا در مکّه هستم و به گرد بیت‌الله الحرام طواف مى ‏کنم و در شوط هفتم به حجرالأسود رسیدم. آن را استلام کرده و بوسیده و این دعا را مى‏خواندم:

أَمَانَتِی أَدَّیْتُهَا وَ مِیثَاقِی تَعَاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لِی بِالْمُوَافَاةِ؛ این امانت من است که آن را ادا مى ‏کنم و پیمان من است که آن را تعاهد مى ‏کنم تا به اداى آن گواهى دهى.

 

آنگاه مولایمان صاحب الزّمان صلوات‌الله‌علیه را دیدم که بر در خانه کعبه ایستاده است و من بادلی مشغول و حالى پریشان به ایشان نزدیک شدم، آن حضرت در چهره من نگریست و راز درونم را دانست.

بر او سلام کردم و او پاسخم را داد. سپس فرمود:

لِمَ لَا تُصَنِّفُ کِتَاباً فِی الْغَیْبَةِ حَتَّى تُکْفَى مَا قَدْ هَمَّکَ؛

چرا در باب غیبت کتابى تألیف نمى ‏کنى تا اندوهت را زایل سازد؟

عرض کردم: یا ابن رسول‌الله! درباره غیبت پیشتر رساله‏ هایى تألیف کرده ‏ام. فرمود:

لَیْسَ عَلَى ذَلِکَ السَّبِیلِ آمُرُکَ أَنْ تُصَنِّفَ وَ لَکِنْ صَنِّفِ‏ الْآنَ کِتَاباً فِی الْغَیْبَةِ وَ اذْکُرْ فِیهِ غَیْبَاتِ الْأَنْبِیَاءِ علیهم‌السلام.

نه به آن طریق؛

اکنون تو را امر مى ‏کنم که درباره غیبت کتابى تألیف کنى و غیبت انبیاء را در آن بازگویی.

آنگاه آن حضرت صلوات‌الله‌علیه رفتند.

من از خواب برخاستم و تا طلوع فجر به دعا و گریه و درد دل کردن و شکوه نمودن پرداختم و چون صبح دمید به تألیف این کتاب آغاز کردم تا امر ولیّ و حجّت خدا را امتثال کرده باشم. 1

 

 

پی نوشت:

1.کمال الدین و تمام النعمة ؛ ج‏1 ؛ ص2

  • ۹۵/۰۱/۱۷

کتاب شیخ صدوق