یادداشت‌های یک طلبه

یادداشت‌های یک طلبه

گاهی مطلبی تأثیرگذار می‌خوانم؛ سخنانی حکیمانه می‌شنوم؛ با نکاتی جالب مواجه می‌شوم.
اینجاست که حیفم می‌آید این مطالب را از دست دهم؛ نمی‌خواهم فراموششان کنم؛ و البته دوست دارم دیگران نیز از این مطالب بهره‌مند شود؛
مخصوصاً اگر این مطالب، کلام‌الله باشند که به عبارت خود قرآن «أحسن الحدیث» است؛
و یا فرمایشات معصومین علیهم‌السلام باشند که خودشان دربارۀ آن فرموده‌اند: «حدیث ما دل‌ها را زنده می‌کند».
این وبلاگ وسیله‌ای است برای این هدف تا چنین مطالبی ثبت‌ و منتشر شوند.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

یکی از مهم‌ترین وظایف ما شیعیان، معرفی اهل‌بیت علیهم‌السلام و بیان معارف آن حضرات به پیروان سایر ادیان و مذاهب است.

بهترین راه برای تبلیغ مذهب اهل‌بیت علیهم‌السلام این است که با متخلق شدن به اخلاق ایشان و عمل به دستورات آنان، با رفتارمان آن حضرات را معرفی کنیم. چیزی که خود معصومین علیهم‌السلام ما را نسبت به آن سفارش کرده‌اند.

 

از ابو اسامه روایت شده که: خدمت حضرت صادق علیه‌السلام رسیدم تا با آن حضرت وداع کنم. حضرت در ضمن فرمایشی فرمود:

تو فردا وارد کوفه مى‏شوى برادرانت بدیدن شما خواهند آمد و از شما سؤال مى‏کنند جعفر چه گفت؟ شما در پاسخ آن‌ها چه مى‏گویى؟

ابو اسامه گوید: گفتم وقتی‌که وارد کوفه شدم اوامر شما را به مردم خواهم گفت و در ارسال پیام شما کوتاهى نخواهم کرد.

حضرت فرمود:

«... أَقْرِئْ مَنْ تَرَى أَنَّهُ یُطِیعُنِی وَ یَأْخُذُ بِقَوْلِی مِنْهُمُ السَّلَامَ وَ أُوصِیهِمْ بِتَقْوَى الله وَ الْوَرَعِ فِی دِینِهِمْ وَ الِاجْتِهَادِ لِلَّهِ وَ صِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ وَ طُولِ السُّجُودِ وَ حُسْنِ الْجِوَارِ فَبِهَذَا جَاءَ مُحَمَّدٌ وَ أَدُّوا الْأَمَانَةَ إِلَى مَنِ ائْتَمَنَکُمْ عَلَیْهَا مِنْ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ فَإِنَّ رَسُولَ الله کَانَ یَأْمُرُ بِرَدِّ الْخَیْطِ وَ الْمِخْیَطِ»

از طرف من به هرکس که می‌بینی از من اطاعت کرده و به سخنانم عمل می‌کند سلام برسان و به آن‌ها سفارش کن: از خداوند بترسید و در دین خود ورع داشته باشید و در راه خدا بکوشید و راست‌گو و امانت‏دار باشید و سجده را طول بدهید و با همسایگان به‌خوبی رفتار کنید؛ محمد (صلی‌الله علیه وآله) با این‏ها مبعوث شد، امانت را به هر کس شما را صاحب امانت چه نیکوکار باشد و بدکار برگردانید. رسول اکرم (صلی‌الله علیه وآله) امر کرد که حتى نخ و سوزن خیاطی را به صاحبش برگردانند.

«صِلُوا فِی عَشَائِرِهِمْ وَ اشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ وَ عُودُوا مَرْضَاهُمْ وَ أَدُّوا حُقُوقَهُمْ»

در میان گروه‌ها و عشائر (مخالفین-اهل تسنن) حاضر شوید و در تشییع‌جنازه‌هایشان حاضر باشید. از بیمارانشان عیادت کنید و حقوق آنان (مخالفین) را مراعات کنید.1

«فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْکُمْ إِذَا وَرِعَ فِی دِینِهِ وَ صَدَقَ الْحَدِیثَ وَ أَدَّى الْأَمَانَةَ وَ حَسَّنَ خُلُقَهُ مَعَ النَّاسِ قِیلَ هَذَا جَعْفَرِیٌّ فَیَسُرُّنِی ذَلِکَ وَ قَالُوا هَذَا أَدَبُ جَعْفَرٍ وَ إِذَا کَانَ عَلَى غَیْرِ ذَلِکَ دَخَلَ عَلَیَّ بَلَاؤُهُ وَ عَارُهُ»

هرگاه یکى از شما در دینش ورع داشته باشد و راست‌گو بوده و امانت را برگرداند و خلقش را نیکو گرداند، خواهند گفت این جعفرى (شیعۀ امام جعفر صادق علیه‌السلام) است و این امر مرا خوشحال مى‏کند. اگر شما چنین باشید آن‌ها خواهد گفت: جعفر این‏ها را چنین تعلیم داده است. ولی اگر غیر این باشد (و شما با ورع، راست‌گو، امانت‌دار و خوش‌اخلاق نباشید) وبال و ننگ آن به من می‌رسد.

«وَ الله لَقَدْ حَدَّثَنِی أَبِی أَنَّ الرَّجُلَ کَانَ یَکُونُ فِی الْقَبِیلَةِ مِنْ شِیعَةِ عَلِیٍّ رِضْوَانُ الله عَلَیْهِ فَکَانَ أَقْضَاهُمْ لِلْحُقُوقِ وَ أَدَّاهُمْ لِلْأَمَانَةِ وَ أَصْدَقَهُمْ لِلْحَدِیثِ إِلَیْهِ وَصَایَاهُمْ وَ وَدَائِعُهُمْ یُسْأَلُ عَنْهُ فَیُقَالُ مَنْ مِثْلُ فُلَانٍ»

قسم به خدا، پدرم مى‏فرمود: مردی از شیعیان على علیه‌السلام در میان قبیله‌ای (از مخالفین) زندگی می‌کرد و او بهترین شخص آن قبیله از حیث اداء حقوق دیگران و امانت‌داری و راست‌گویی بود؛ مرد آن قبیله وصیت‌ها و ودیعه‌های خود را به او می‌سپردند؛ تا جایی که می‌گفتند: چه کسی (در عدالت، امانت‌داری و راست‌گویی) می‌تواند مثل این مرد (شیعه) باشد؟!

«فَاتَّقُوا الله وَ کُونُوا زَیْناً وَ لَا تَکُونُوا شَیْناً جَرُّوا إِلَیْنَا کُلَّ مَوَدَّةٍ وَ ادْفَعُوا عَنَّا کُلَّ قَبِیحٍ فَإِنَّهُ مَا قِیلَ لَنَا فَمَا نَحْنُ کَذَلِکَ»

اینک از خداوند بترسید و برای ما زینت باشید؛ نه اینکه باعث ننگ ما گردید. مودت مردم را نسبت به ما جلب کنید و هر انتساب زشتى را از ما دفع سازید؛ زیرا اگر چنین نباشید، دیگران چیزهایی به ما نسبت می‌دهند که ما آن‌چنان نیستیم.

«لَنَا حَقٌّ فِی‏ کِتَابِ الله وَ قَرَابَةٌ مِنْ رَسُولِ الله وَ تَطْهِیرٌ مِنَ الله وَ وِلَادَةٌ طَیِّبَةٌ لَا یَدَّعِیهَا أَحَدٌ غَیْرُنَا إِلَّا کَذَّابٌ»

حق ما در کتاب خدا بیان ‌شده است و ما به رسول خدا صلی‌الله علیه وآله نزدیک هستیم و خداوند ما را پاک گردانیده و پاک به دنیا آورده است. هر کس غیر از ما خاندان عصمت و طهارت این ادعا را داشته باشد دروغ‏گو هست.

«أَکْثِرُوا ذِکْرَ الله وَ ذِکْرَ الْمَوْتِ وَ تِلَاوَةَ الْقُرْآنِ وَ الصَّلَاةَ عَلَى النَّبِیِّ فَإِنَّ الصَّلَاةَ عَلَیْهِ عَشْرُ حَسَنَاتٍ‏»

خدا را بسیار یاد کنید و مرگ را بسیار به یاد بیاورید و زیاد قرآن بخوانید و به رسول خدا بسیار درود بفرستید که صلوات بر آن حضرت ده حسنه دارد.

«خُذْ بِمَا أَوْصَیْتُکَ بِهِ وَ أَسْتَوْدِعُکَ الله»2

ای ابو اسامه، این سفارش‌های من را اخذ کن و برو؛ با تو وداع (خداحافظی) می‌کنم.

 

در کتاب شریف کافی حکایتی شنیدنی از یک مرد مسلمان نقل ‌شده که چگونه با رفتار نیک خود، مادر نصرانی‌اش را به آیین اسلام درآورد.

زکریا بن ابراهیم گوید: من نصرانى بودم و مسلمان شدم و حج را بجا آوردم. سپس خدمت امام صادق‏ علیه‌السلام رسیدم و عرض کردم: من نصرانى بودم و مسلمان شدم.

حضرت فرمود: «أَیَّ شَیْ‏ءٍ رَأَیْتَ فِی الْإِسْلَامِ»: از اسلام چه دیدى؟!

عرض کردم: قول خداى عزوجل که می‌فرماید: «ما کُنْتَ تَدْری مَا الْکِتابُ وَ لاَ الْإیمانُ وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدی بِهِ مَنْ نَشاءُ»3 (تو نه مى‏دانستى کتاب چیست و نه مى‏توانستى ایمان چیست و لکن ما آن را نورى کردیم تا به‌وسیله آن هر که از بندگانمان را خواستیم هدایت کنیم)

حضرت فرمود: «لَقَدْ هَدَاکَ الله»: محققا خدا ترا رهبرى فرموده است. آنگاه سه بار فرمود: «اللَّهُمَّ اهْدِهِ» خدایا هدایتش فرما.

سپس فرمود: «سَلْ عَمَّا شِئْتَ یَا بُنَیَّ»: پسرم هر چه می‌خواهی بپرس.

عرض کردم: پدر و مادر و خانواده من نصرانى هستند و مادرم نابیناست. آیا من همراه آن‌ها باشم و در ظرف آن‌ها غذا بخورم؟

حضرت فرمود: «یَأْکُلُونَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ»: آیا آن‌ها گوشت خوک می‌خورند؟

عرض کردم: نه با آن تماس هم نمی‌گیرند.

حضرت فرمود: «لَا بَأْسَ‏ فَانْظُرْ أُمَّکَ فَبَرَّهَا فَإِذَا مَاتَتْ فَلَا تَکِلْهَا إِلَى غَیْرِکَ کُنْ أَنْتَ الَّذِی تَقُومُ بِشَأْنِهَا وَ لَا تُخْبِرَنَّ أَحَداً أَنَّکَ أَتَیْتَنِی حَتَّى تَأْتِیَنِی بِمِنًى إِنْ شَاءَ الله»: باکى نیست (می‌توانی همراه آن‌ها باشی و در ظرف آن‌ها غذا بخور). مواظب مادرت باش و با او خوش‌رفتاری کن و چون بمیرد (تجهیز و تشییع میت) او را به دیگری وامگذار و خودت بکارش اقدام کن. به کسى هم مگو نزد من آمده‏اى تا در مِنى پیش من بیایى ان شاء الله.

زکریا گوید: من در منى خدمت حضرت صادق علیه‌السلام رفتم، درحالی‌که مردم گردش را گرفته بودند و او مانند معلم کودکان بود که گاهى این و گاهى آن از او سؤال می‌کرد (و او پاسخ می‌فرمود). سپس چون به کوفه رفتم نسبت به مادرم مهربانى کردم و خودم به او غذا می‌دادم و جامه و سرش را از آلودگی‌ها و پشه‌ها پاک می‌کردم و خدمتگزارش بودم.

مادرم به من گفت: پسر جان! تو زمانى که دین مرا داشتى با من چنین رفتار نمی‌کردی، این چه رفتار است که از تو می‌بینم از زمانى که از دین ما رفته و بدین حنفیه گرائیده‏اى؟

گفتم: مردى از فرزندان پیامبر ما به من چنین دستور داده است.

مادرم گفت: آیا آن مرد پیامبر است؟

گفتم: نه بلکه فرزند پیامبر است.

مادرم گفت: پسر جان این مرد پیامبر است؛ زیرا دستورى که به تو داده از سفارش‌های پیامبران است...

گفتم: مادرم! بعد از پیغمبر ما پیغمبرى نباشد و او فرزند پیغمبر است.

مادرم گفت: دین تو بهترین دین است، آن را به من عرضه کن.

زکریا گوید: من دین خود را به او عرضه داشتم و او مسلمان شد و من هم برنامه اسلام را به او آموختم. او نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را گزارد.

شب که شد عارضه‌ای به او رخ داد (و بیمار شد). در این هنگام به من گفت: پسر جان! آنچه به من آموختى دوباره بیاموز. من آن‌ها را تکرار کردم. مادرم به آن‌ها اقرار کرد و از دنیا رفت.

چون صبح شد مسلمان‌ها غسلش دادند و خودم بر او نماز خواندم و او را در قبر گذاشتم.4



پی نوشت:

1. هرچند در این عبارت صراحتاً به اهل تسنن اشاره نشده، ولی به قرینۀ عبارات بعدی و همچنین به قرینۀ فضای مدینه که اهل تسنن در آنجا حضور پررنگی داشتند می‌توان استفاده کرد که منظور امام از حضور در میان مردم، حضور در میان اهل تسنن است.

2. مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار؛ ص 64

3. سوره شوری، آیه 52

4. الکافی (ط - الإسلامیة)؛ ج‏2؛ ص 160