فرجاً عاجلاً قریباً ...
جمعه, ۲۴ دی ۱۳۹۵، ۰۸:۲۸ ق.ظ
پیچکوار خودم را دور نام تو میبافم
و فاصلههای ممتد سکوت دلم را با اشتیاق پر میکنم از «الهی عظم البلاء»
گاهی جا میزنم؛ خودم را هی به پنجره میکوبم، رها شوم
غافل از اینکه تمام پنجرهها به روی یک قفس بزرگ باز میشوند
دنیا یکچیز که دارد؛ تو را
که بیایی؛ فریادهایی که در حنجره رسوب شدهاند، بِرَهانی
و لکّههای سیاه جامانده از عصر جاهلیت را بزدایی
عالم نفس راحتی بکشد
پابهپای روزهای غدیر دست در دستان مبارکت میگذاریم
و آمدنت را به چشمهایی که رنگ غروب گرفتهاند، مژده میدهیم
فرجاً عاجلاً قریباً ...
- ۹۵/۱۰/۲۴