یادداشت‌های یک طلبه

یادداشت‌های یک طلبه

گاهی مطلبی تأثیرگذار می‌خوانم؛ سخنانی حکیمانه می‌شنوم؛ با نکاتی جالب مواجه می‌شوم.
اینجاست که حیفم می‌آید این مطالب را از دست دهم؛ نمی‌خواهم فراموششان کنم؛ و البته دوست دارم دیگران نیز از این مطالب بهره‌مند شود؛
مخصوصاً اگر این مطالب، کلام‌الله باشند که به عبارت خود قرآن «أحسن الحدیث» است؛
و یا فرمایشات معصومین علیهم‌السلام باشند که خودشان دربارۀ آن فرموده‌اند: «حدیث ما دل‌ها را زنده می‌کند».
این وبلاگ وسیله‌ای است برای این هدف تا چنین مطالبی ثبت‌ و منتشر شوند.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

یکی از زیباترین سجایای اخلاقی، روحیۀ سپاسگزاری و قدردان بودن نسبت به محبت و الطاف دیگران است. اهل‌بیت علیهم‌السلام بهترین نمونه برای کسانی بودند که مزین به این سجیه‌ی اخلاقی بودند و سعی می‌کردند در مقابل نیکی که از طرف دیگران در حق آنان صورت‌ می‌گرفت قدردان باشند و لطف آنان را جبران کنند.

حکایت زیر نمونه‌ای از این روحیۀ خاندان وحی است که حتی در سخت‌ترین دوران زندگی خود نیز از سپاسگزاری و بخشش به کسانی که در حق آنان خوبی کرده بودند صرف‌نظر نمی‌کردند.

 

بر اساس نقل‌های تاریخی، بعدازاینکه یزید لعنة الله علیه دستور داد بازماندگان اهل‌بیت در حادثه‌ی عاشورا را به مدینه بازگردانند، کسی که عهده‌دار این کار شد، مرد صالح و امینی از اهل شام بود.[1]

او آنان را به‌سوی مدینه برد، درحالی‌که شب‏ها آن‌ها را راه مى ‏برد و در حین راه رفتن‏ آنان را پیش روى خویش قرار مى ‏داد تا از دیده‏اش ناپدید نشوند، ولى وقتى جایى فرود مى ‏آمدند از آنان دور مى ‏شد و اصحاب خودش را براى نگهبانى به اطرافشان مى‏فرستاد و خود در فاصله دورى منزل مى ‏کرد به‌طوری‌که وقتى کسى از آن‌ها مى ‏خواست وضو بگیرد یا قضاء حاجت کند شرمگین نمى ‏شد؛ و پیوسته در مسیر راه این‌گونه با آنان منزل مى ‏کرد و به آن‌ها لطف مى ‏نمود و حوائجشان را جویا مى ‏شد تا اینکه وارد مدینه شدند.[2]

گفته‌ شده، هنگامی‌که کاروان به مدینه رسید، فاطمه دختر امام علی علیه‌السلام به خواهرش زینب سلام‌الله‌‌علیها گفت: «این مرد شامی در همراهی با ما نیک‌رفتار بود؛ آیا چیزی داری به او بدهیم؟». حضرت زینب سلام‌‌الله‌علیها فرمود: «به خدا قسم جز زیورهایمان چیزی نداریم که به او بدهیم». بنا بر روایت حارث بن کعب، فاطمه گفت: «زیورهایمان را به او می‌دهیم». او گفت: من دستبند و بازوبند خویش را درآوردم و خواهرم نیز دستبند و بازوبند خویش را درآورد. آنگاه همه‌ی آن‌ها را نزد وی فرستادیم و عذر خواستیم و گفتیم: «این پاداش رفتار نیکوی تو در همراهی با ماست». آن مرد گفت: «اگر آنچه کردم برای دنیا بود، زیورهایتان و کمتر از آن مرا خشنود می‌کرد؛ ولی به خدا قسم این کار را برای رضای خدا و به سبب قرابت و انتساب شما به پیغمبر خدا کردم».[3]



[1] درباره‌ی اینکه یزید چه کسی را همراه خانواده‌ی امام حسین علیه‌السلام به مدینه فرستاد، در میان مورخان اتفاق‌نظر نیست. بعضی از آن‌ها نقل کرده‌اند که نعمان بن بشیر مأمور بردن ایشان شد. اما بیشتر منابع تاریخی نوشته‌اند که نعمان بن بشیر به امر یزید، مقدمات سفر ایشان را فراهم کرد و مرد صالح و امینی از اهالی شام را به همراه ایشان فرستاد (تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهداء علیه‌السلام، ج 2، ص 154)

[2] وقعة الطف؛ ابو مخنف کوفى؛ ص 272

[3] تاریخ الأمم و الملوک، الطبری، ج‏5، ص 462 و 463؛ تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهداء علیه‌السلام، ج 2، ص 156

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.