یادداشت‌های یک طلبه

یادداشت‌های یک طلبه

گاهی مطلبی تأثیرگذار می‌خوانم؛ سخنانی حکیمانه می‌شنوم؛ با نکاتی جالب مواجه می‌شوم.
اینجاست که حیفم می‌آید این مطالب را از دست دهم؛ نمی‌خواهم فراموششان کنم؛ و البته دوست دارم دیگران نیز از این مطالب بهره‌مند شود؛
مخصوصاً اگر این مطالب، کلام‌الله باشند که به عبارت خود قرآن «أحسن الحدیث» است؛
و یا فرمایشات معصومین علیهم‌السلام باشند که خودشان دربارۀ آن فرموده‌اند: «حدیث ما دل‌ها را زنده می‌کند».
این وبلاگ وسیله‌ای است برای این هدف تا چنین مطالبی ثبت‌ و منتشر شوند.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

از عایشه (همسر رسول خدا صلّی الله علیه و آله) نقل شده که:

فاطمه (سلام‌الله علیها) در دوران مریضی رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) در بیماریِ آخرِ پیغمبر، نزد آن حضرت آمد و با ایشان درگوشی نجوا کردند. در این هنگام فاطمه (س) گریه کرد. دوباره درگوشی با هم صحبت کردند و این بار فاطمه (س) لبخند زد.

عایشه می‌گوید: از فاطمه (س) علت گریه کردن و خندیدنش را جویا شدم. ولی فاطمه از بیان قضیه خودداری کرد و فرمود: «إِنِّی إِذَا لَبَذِرَةٌ» (اگر بگویم، افشاکننده‌ی سر رسول خدا ص خواهم بود).

بعد از رحلت رسول خدا (ص) هم باز دوباره از ماجرای آن روز سؤال کردم. آن حضرن این بار ماجرا را تعریف کرد و فرمود:

«أَسَرَّ إِلَیَّ وَ أَخْبَرَنِی أَنَّهُ مَیِّتٌ فَبَکَیْتُ ثُمَّ أَسَرَّ إِلَیَّ وَ أَخْبَرَنِی أَنِّی أَوَّلُ أَهْلِهِ أَلْحَقُ بِهِ فَضَحِکْت‏»:[1]

رسول خدا (ص) خبر وفات خودش را به من داد و این موجب گریه‌ی من شد. سپس به من خبر داد که من اوّلین شخص از خانواده‌ی او خواهم بود که به او ملحق خواهم شد. این  خبر مرا خوشحال کرد و خندیدم.



[1] بشارة المصطفى لشیعة المرتضى، ج ‏2، ص 253؛ طبرى آملى‏، متوفی 553 ق‏، المکتبة الحیدریة، چاپ نجف، 1383 ق‏، چاپ دوم


ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.