ماجرای خنده و گریۀ حضرت فاطمه (س) در لحظات آخر عمر رسول خدا (ص)
از عایشه (همسر رسول خدا صلّی الله علیه و آله) نقل شده که:
فاطمه (سلامالله علیها) در دوران مریضی رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) در بیماریِ آخرِ پیغمبر، نزد آن حضرت آمد و با ایشان درگوشی نجوا کردند. در این هنگام فاطمه (س) گریه کرد. دوباره درگوشی با هم صحبت کردند و این بار فاطمه (س) لبخند زد.
عایشه میگوید: از فاطمه (س) علت گریه کردن و خندیدنش را جویا شدم. ولی فاطمه از بیان قضیه خودداری کرد و فرمود: «إِنِّی إِذَا لَبَذِرَةٌ» (اگر بگویم، افشاکنندهی سر رسول خدا ص خواهم بود).
بعد از رحلت رسول خدا (ص) هم باز دوباره از ماجرای آن روز سؤال کردم. آن حضرن این بار ماجرا را تعریف کرد و فرمود:
«أَسَرَّ إِلَیَّ وَ أَخْبَرَنِی أَنَّهُ مَیِّتٌ فَبَکَیْتُ ثُمَّ أَسَرَّ إِلَیَّ وَ أَخْبَرَنِی أَنِّی أَوَّلُ أَهْلِهِ أَلْحَقُ بِهِ فَضَحِکْت»:[1]
رسول خدا (ص) خبر وفات خودش را به من داد و این موجب گریهی من شد. سپس به من خبر داد که من اوّلین شخص از خانوادهی او خواهم بود که به او ملحق خواهم شد. این خبر مرا خوشحال کرد و خندیدم.
[1] بشارة المصطفى لشیعة المرتضى، ج 2، ص 253؛ طبرى آملى، متوفی 553 ق، المکتبة الحیدریة، چاپ نجف، 1383 ق، چاپ دوم