صفات بندگان خدا در قرآن کریم
خداوند آیات 63 الی 76 سوره فرقان، سیزده صفت از صفات بندگان خداوند رحمان را بیان مىکند که بعضى به جنبه هاى اعتقادى ارتباط دارند، و برخى اخلاقى، و پاره اى اجتماعى، قسمتى جنبه فردى دارد و بخش دیگرى جمعى است، و رویهمرفته مجموعه اى است از والاترین ارزشهای انسانى.
1. دوری از کبر و غرور
بندگان خاص خداوند رحمان کسانى هستند که با آرامش و بیتکبر بر روى زمین راه مىروند (وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً). درواقع نخستین توصیفى که از «عِبادُ الرَّحْمنِ» شده است، نفى کبر و غرور و خودخواهى است که در تمام اعمال انسان و حتى در کیفیت راه رفتن او آشکار مىشود زیرا ملکات اخلاقى همیشه خود را در لابهلای اعمال و گفتار و حرکات انسان نشان مىدهند.
در حدیثی از امام صادق ع مىخوانیم که در تفسیر آیه" الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً" فرمود: «و الرجل یمشى بسجیته التی جبل علیها، لا یتکلف و لا یتبختر» (منظور این است که انسان به حال طبیعى خودش راه برود و تکلف و تکبر در آن نداشته باشد).
در حدیث جالبى از پیامبر ص مىخوانیم که روزى از کوچه اى عبور مىکردند جمعى از مردم را در یک نقطه مجتمع دیدند از علت آن سؤال کردند عرض کردند دیوانه اى است که اعمال جنونآمیز و خنده آورش مردم را متوجه خودساخته پیامبر آنها را بهسوی خود فراخواند و فرمود: مىخواهید دیوانه واقعى را به شما معرفى کنم؟ همه خاموش بودند و با تمام وجودشان گوش مىدادند: «المتبختر فى مشیه، الناظر فى عطفیه، المحرک جنبیه بمنکبیه الذى لا یرجى خیره و لا یؤمن شر، فذلک المجنون و هذا مبتلى»: کسى که با تکبر و غرور راه مىرود و پیوسته به دو طرف خود نگاه مىکند، پهلوهاى خود را با شانه خود حرکت مىدهد (غیر از خود را نمىبیند و اندیشه اش از خودش فراتر نمىرود) کسى که مردم به خیر او امید ندارند و از شر او در امان نیستند دیوانه واقعى او است اما این را که دیدید تنها یک بیمار است.
2. حلم و بردبارى
طوری که هنگامیکه جاهلان آنها را مورد خطاب قرار مىدهند و به جهل و جدال و سخنان زشت مىپردازند در پاسخ آنها «سلام» مىگویند (وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً). سلامى که نشانه بیاعتنایی توأم با بزرگوارى است، نه ناشى از ضعف، سلامى که دلیل عدم مقابلهبهمثل در برابر جاهلان و سبکمغزان است، سلام وداع گفتن با سخنان بیرویه آنها است، نه سلام تحیت که نشانه محبت و پیوند دوستى است.
3. عبادت خالصانه پروردگار
آنها کسانى هستند که شبانگاه براى پروردگارشان سجده و قیام مىکنند (وَ الَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً).
4. خوف و ترس از مجازات و کیفر الهى
آنها کسانى هستند که پیوسته مىگویند پروردگارا عذاب جهنم را از ما برطرف گردان که عذابش سخت و شدید و پردوام است (وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها کانَ غَراماً)؛ چراکه جهنم بد جایگاه و بد محل اقامتى است (آنها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً). آنها بااینکه آنها شبها به یاد خدا هستند و به عبادتش مشغول، و روزها در مسیر انجاموظیفه گام برمىدارند بازهم قلوبشان مملو از ترس مسئولیتها است
5. اعتدال و دورى از هرگونه افراط وتفریط در کارها مخصوصاً در مسئله انفاق
آنها کسانى هستند که به هنگام انفاق نه اسراف مىکنند و نه سختگیرى، بلکه در میان این دو حد اعتدالى را رعایت مىکنند (وَ الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً).
«اسراف» آن است که بیشازحد و در غیر حق و بیجا مصرف گردد و «اقتار» آن است که کمتر از حق و مقدار لازم بوده باشد. دریکی از روایات اسلامى تشبیه جالبى براى اسراف و اقتار و حد اعتدال شده است و آن اینکه هنگامیکه امام صادق ع این آیه را تلاوت فرمود مشتى سنگریزه از زمین برداشت و محکم در دست گرفت، و فرمود این همان اقتار و سختگیرى است. سپس مشت دیگرى برداشت و چنان دست خود را گشود که همه آن به روى زمین ریخت و فرمود این اسراف است. بار سوم مشت دیگرى برداشت و کمى دست خود را گشود بهگونهای که مقدارى فروریخت و مقدارى در دستش بازماند و فرمود این همان قوام است.
6. توحید خالصی و پرهیز از هرگونه شرک
آنها کسانى هستند که معبود دیگرى را با خداوند نمىخوانند (وَ الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللهِ إِلاهً آخَرَ).
7. نکشتن انسان بیگناه
آنها هرگز انسانى را که خداوند خونش را حرام شمرده، جز بهحق، به قتل نمىرسانند (وَ لا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِ).
8. پاکدامنی
آنها زنا نمىکنند (وَ لا یَزْنُونَ).
و هر کس یکى از این امور را انجام دهد عقوبت و مجازاتش را خواهد دید (وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً) و عذاب آنها در قیامت مضاعف مىگردد و با خوارى، جاودانه در عذاب خواهد ماند" (یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ یَخْلُدْ فِیهِ مُهاناً). منظور از مضاعف شدن عذاب این است که بر هر یک از این گناهان سهگانه که در این آیه مذکور است مجازات جداگانهاى خواهد شد که مجموعاً عذاب مضاعف است. از این گذشته گاه یک گناه سرچشمه گناهان دیگر مىشود، مانند کفر که سبب ترک واجبات و انجام محرمات مىگردد، و این خود موجب مضاعف شدن مجازات الهى است. به همین جهت بعضى از مفسران این آیه را دلیل بر این اصل معروف گرفتهاند که «کفار همانگونه که مکلف به اصول دین هستند، به فروع نیز مکلف مىباشند» (الکفار مکلفون بالفروع کما انهم مکلفون بالاصول). اما دلیل اینکه این گناهان سبب جاویدان شدن انسان در آتش جهنم میشود (بااینکه مىدانیم خلود تنها مربوط به کفار است) این است که بعضى از گناهان بهقدری شدید است که سبب بیایمان از دنیا رفتن مىشود؛ ولى ازآنجاکه قرآن مجید هیچگاه راه بازگشت را به روى مجرمان نمىبندد و گنهکاران را تشویق و دعوت به توبه مىکند، در آیه بعد چنین مىگوید: «مگر کسى که توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد که خداوند گناهانشان را مىبخشد و سیئات اعمال آنها را تبدیل به حسنات مىکند، و خداوند آمرزنده و مهربان است» (إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً). «کسى که توبه کند و عمل صالح انجام دهد، بهسوی خدا بازگشت مىکند» (و پاداش خود را از او مىگیرد) (وَ مَنْ تابَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَإِنَّهُ یَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مَتاباً).
قابلتوجه اینکه در آیه فوق، نخست از مسئله شرک، سپس قتل نفس، و بعدازآن زنا سخن به میان آمده، از بعضى از روایات استفاده مىشود که این سه گناه ازنظر ترتیب اهمیت به همین صورت که در آیه آمدهاند هست. همچنان که ابن مسعود از پیامبر گرامى اسلام ص چنین نقل مىکند عرض کردم: «اى الذنب اعظم»؟ (کدام گناه از همه گناهان بزرگتر است؟) حضرت فرمود: «ان تجعل لله ندا و هو خلقک» (اینکه براى خدا شبیهى قرار دهى درحالیکه او تو را آفرید). عرض کردم: بعدازآن کدام گناه؟ فرمود: «ان تقتل ولدک مخافة ان یطعم معک» (اینکه فرزند خود را از ترس اینکه مبادا با تو همغذا شود به قتل برسانى). عرض کردم بعدازآن کدام گناه؟ فرمود: «ان تزانى حلیلة جارک» (اینکه به همسر همسایهات خیانت کنى). در این هنگام خداوند تصدیق سخن پیامبر ص را در این آیه نازل کرد «وَ الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلاهً آخَرَ وَ الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلاهً آخَرَ ...».
همانگونه که دیدیم در آیه قبل، سه گناه از بزرگترین گناهان ذکرشده بود جایى که در توبه را به روى اینگونه افراد باز بگذارد دلیل بر این است که هر گنهکار پشیمانى مىتواند بهسوی خدا بازگردد، مشروط به اینکه توبهاش حقیقى باشد که نشانه آن عمل صالح جبرانکننده است که در آیه آمده، وگرنه مجرد استغفار به زبان، با پشیمانى زودگذر به قلب، هرگز دلیل توبه نیست.
9. ظلم نکردن در حق دیگران
آنها کسانى هستند که هرگز شهادت به باطل نمىدهند (وَ الَّذِینَ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ) (تفسیر دیگر اینکه: منظور از «شهود» همان حضور است، یعنى بندگان خاص خداوند در مجالس باطل، حضور پیدا نمىکنند. و در بعضى از روایات که از طرق ائمه اهلبیت علیهمالسلام رسیده است، «زور» به مجلس غناء تفسیر شده، همان مجالسى که در آنها خوانندگى لهوى توأم با نواختن آلات موسیقى یا بدون آن انجام مىگیرد).
سپس در ذیل آیه به همین صفت برجسته آنان که داشتن هدف مثبت در زندگى است اشاره کرده مىگوید:
10. عدم حضور در مجالس لغو
آنها هنگامیکه با لغو و بیهودگى برخورد کنند، بزرگوارانه از کنار آن مىگذرند (وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً). در حقیقت آنها نه در مجلس باطل حضور پیدا مىکنند و نه آلوده لغو و بیهودگى مىشوند. لغو شامل هر کارى که هدف عاقلانه اى در آن نباشد مىگردد، نشان مىدهد که آنها در زندگى همیشه هدف معقول و مفید و سازندهاى را تعقیب مىکنند، و از بیهوده گرایان و بیهوده کاران متنفرند، و اگر اینگونه کارها در مسیر زندگى آنان قرار گیرد، چنان از کنار آن مىگذرند که بیاعتنایی آنها خود دلیل عدم رضاى باطنیشان به این اعمال است، و آنچنان بزرگوارند که هرگز محیطهای آلوده در آنان اثر نمىگذارد، و رنگ نمىپذیرند. بدون شک بیاعتنایی به این صحنه ها در صورتى است که راهى براى مبارزه با فساد و نهى از منکر، بهتر از آن نداشته باشند، وگرنه بدون شک آنها مىایستند و وظیفه خود را تا آخرین مرحله انجام مىدهند.
11. داشتن چشم بینا، و گوش شنوا به هنگام برخورد با آیات پروردگار
آنها کسانى هستند که هرگاه آیات پروردگارشان به آنها یادآوری شود کر و کور روى آن نمىافتند (وَ الَّذِینَ إِذا ذُکِّرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْها صُمًّا وَ عُمْیاناً). مسلماً منظور اشاره به عمل کفار نیست، چراکه آنها به آیات الهى اصلاً اعتنایى ندارند، بلکه منظور گروه منافقان یا بهظاهر مسلمانان قشرى است که چشم و گوش بسته بر آیات خدا مىافتند بیآنکه حقیقت آن را درک کنند، به عمق آن برسند، و مقصود و منظور خدا را بدانند و به آن بیندیشند و در عمل از آن الهام گیرند.
12. مسئولیت درباره تربیت فرزند و خانواده خویش
«آنها پیوسته از درگاه خدا مىخواهند و مىگویند پروردگارا از همسران و فرزندان ما کسانی قرار ده که مایه روشنى چشم ما گردد» (وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّةَ أَعْیُنٍ). مسلماً چنین افرادى آنچه در توان دارند در تربیت فرزندان و همسران و آشنایى آنها به اصول و فروع اسلام و راههاى حق و عدالت، فروگذار نمىکنند و به دعا اکتفا نمیکنند.
13. امام و پیشواى مؤمنان
آنها هرگز به این قانع نیستند که خود راه حق را بسپرند بلکه همتشان آنچنان والا است که مىخواهند امام و پیشواى جمعیت مؤمنان باشند و دیگران را نیز به این راه دعوت کنند. آنها کسانى هستند که مىگویند: «پروردگارا ما را امام و پیشواى پرهیزگاران قرار ده» (وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً). باز توجه به این نکته لازم است که آنها فقط دعا نمىکنند؛ بلکه اسباب بزرگى و امامت را آنچنان فراهم مىکنند که صفات شایسته یک پیشواى راستین در آنها جمع باشد.
در روایات متعددى مىخوانیم که این آیه درباره على ع و ائمه اهلبیت ع وارد شده است. بدون تردید ائمه اهلبیت علیهم السلام از روشنترین مصداقهای آیه مىباشند، اما این مانع از گسترش مفهوم آیه نخواهد بود که مؤمنان دیگر نیز هرکدام در شعاعهای مختلف امام و پیشواى دیگران باشند.
بعد از تکمیل این اوصاف دوازدهگانه اشاره به این بندگان خاص خدا با تمام این ویژگیها کرده و در یک جمعبندی کوتاه پاداش الهى آنان را چنین بیان مىکند: «آنها کسانى هستند که درجات عالى بهشت در برابر صبر و استقامتشان به آنها پاداش داده مىشود» (أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا). در آن غرفه هاى بهشتى با تحیت و سلام روبرو مىشوند (وَ یُلَقَّوْنَ فِیها تَحِیَّةً وَ سَلاماً). جاودانه در آن خواهند ماند، چه قرارگاه خوب و چه محل اقامت زیبایى؟ (خالِدِینَ فِیها حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً).
منبع: تفسیر نمونه