یادداشت‌های یک طلبه

یادداشت‌های یک طلبه

گاهی مطلبی تأثیرگذار می‌خوانم؛ سخنانی حکیمانه می‌شنوم؛ با نکاتی جالب مواجه می‌شوم.
اینجاست که حیفم می‌آید این مطالب را از دست دهم؛ نمی‌خواهم فراموششان کنم؛ و البته دوست دارم دیگران نیز از این مطالب بهره‌مند شود؛
مخصوصاً اگر این مطالب، کلام‌الله باشند که به عبارت خود قرآن «أحسن الحدیث» است؛
و یا فرمایشات معصومین علیهم‌السلام باشند که خودشان دربارۀ آن فرموده‌اند: «حدیث ما دل‌ها را زنده می‌کند».
این وبلاگ وسیله‌ای است برای این هدف تا چنین مطالبی ثبت‌ و منتشر شوند.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

مناسبت‌های ماه مبارک رمضان

سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۴۰۲، ۱۱:۵۲ ق.ظ

1. نزول مهم ترین کتب آسمانی

از معصومان علیه السلام احادیثی روایت شده که دلالت دارند مهم ترین و معروف ترین کتب آسمانی، مانند صحف ابراهیم علیه السلام ، تورات موسی علیه السلام ، زبور داود علیه السلام ، انجیل عیسی علیه السلام  و قرآن مجید، در ماه مبارک رمضان نازل شده اند؛ چنان که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله  فرمود: صحف ابراهیم علیه السلام  در شب اوّل ماه رمضان، تورات در ششم، انجیل در سیزدهم، زبور در هیجدهم و قرآن در بیست وسوم ماه مبارک رمضان نازل گردیده اند.[1]

به شهادت تاریخ و منابع موثق، هیچ یک از کتاب های آسمانی پیامبران، جز قرآن کریم، بر جای نمانده و آنچه اکنون به نام انجیل و تورات در میان پیروان مسیح و یهود وجود دارد نسخه های تحریف شدة این کتاب های آسمانی است.[2]

2. ولایت عهدی امام رضا علیه السلام (اوّل ماه مبارک رمضان، سال 201 هجری قمری)

مأمون، فرزند هارون الرشید، هفتمین خلیفه عباسی است که در محرم سال 198 هجری قمری با کشتن برادرش امین به زمامداری رسید.[3] پدرش هارون پیش از مرگ، در سه نوبت به طور جداگانه وصیت کرد که پس از وی، سه فرزندش: محمد امین، عبدالله مأمون و قاسم مؤتمن، یکی بعد از دیگری به خلافت رسند.[4] پس از مرگش، طبق سفارش او، فرزندش امین در سال 193 هجری قمری در بغداد به خلافت رسید. در آن زمان، مأمون در رأس سپاهیان هارون در خراسان حضور داشت و در آغاز، بیعت با برادرش امین را قبول کرد؛ ولی بعد از مدتی، بین آن دو حوادثی روی داد که اختلاف و بددلی را در پی داشت؛ از جمله، امین خانواده برادرش مأمون را در فشار و آزار قرار داد و مأمون را از ولایت عهدی خلع کرد و فرزند خویش موسی را به ولایت عهدی برگزید.[5] این قضایا، منجر به خصومت و جنگ بین دو برادر بر سر حکومت و خلافت گردید. نبردهای پراکنده، به تدریج به جنگ تمام عیار تبدیل شد و در نهایت، مأمون بر امین پیروز شد و مردم با مأمون بیعت کردند.[6]

در این زمان، امامت شیعیان بر عهده امام علی بن موسی الرضا علیه السلام  بود که در مدینه سکونت داشتند.

در سال 200 هجری قمری، مأمون تصمیم گرفت که حضرت را به خراسان دعوت کند و در اداره کشور، وی را شریک خویش سازد. آن گونه که از خود مأمون عباسی نقل گردیده، وی هنگام نبرد با برادرش امین، نذر کرده بود که در صورت پیروزی بر سپاهیان وی و تصاحب مقام خلافت، قدرت را به کسی که افضل آل ابی طالب علیه السلام  باشد، بسپارد.[7] هنگامی که وی بر سراسر عالم اسلام سیطره پیدا کرد، تصمیم گرفت که به نذر خویش وفا کند و در این راستا، امام علی بن موسی الرضا علیه السلام  را که والاترین و افضل آل ابی طالب علیه السلام  بود، مورد توجه قرار داد.

مأمون می گفت: ما أعْلَمُ اَحداً اَفضلُ مِن هَذا الرّجلِ عَلی وَجهِ الأرضِ؛ روی زمین، شخصیتی بالاتر و بهتر از این مرد (علی بن موسی الرضا علیه السلام ) سراغ ندارم.[8]

بدین منظور، یکی از سرداران خویش به نام رجاء بن ابی ضحاک را همراه عیسی جلودی و برخی همراهان دیگر به مدینه فرستاد و از طریق آنها امام را برای سفر به خراسان دعوت نمود. امام که خلفای عباسی، از جمله مأمون را در گفتارش صادق نمی دانست و از هدف ها و انگیزه های فریب کارانه وی باخبر بود، از پذیرش دعوت مأمون امتناع نمود و ماندن در مدینه را بر رفتن به خراسان ترجیح داد؛ ولی با اصرار و اجبار مأموران مأمون روبه رو گردید و چاره ای جز پذیرش نداشت. حضرت پس از وداع با قبر شریف جدش حضرت محمد صلی الله علیه و آله  و دیگر نیاکان پاکش در بقیع، به ویژه قبر مطهر جده اش حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ، فرزند خردسالش حضرت امام محمدتقی علیه السلام  را جانشین خود در مدینه قرار داد و همراه مأموران مأمون و برخی علویان و یاران خویش، عازم خراسان شد.

همین که امام رضا علیه السلام  وارد مرو ، مرکز خلافت مأمون در خراسان گردید، با استقبال بی نظیر مردم شهر، از جمله فقها، علما، شاعران، درباریان و خود مأمون قرار گرفت. خلیفه پس از پذیرایی از امام گفت: می خواهم خود را از خلافت خلع کنم و آن را به شما که افضل آل ابی طالب هستید، واگذارم. آیا از من می پذیری؟ امام از پذیرش این پیشنهاد امتناع کرد.[9] چون می دانست وی در گفتارش صداقت ندارد و می خواهد از این راه او را بیازماید و یا اگر حکومت را به امام واگذارد، پس از مدتی، وی را از میان برداشته و خود دوباره حکومت را به دست گیرد. از سوی دیگر، مأمون با قیام های گوناگون علویان و غیرعلویان در جهان اسلام روبه رو بود و می خواست از این راه آنان را به احترام امام وادار به سکوت و پذیرش خلافت عباسیان نماید.

امام رضا علیه السلام  که از نیت او آگاه بود، به هیچ وجه، حاضر به پذیرش خلافت نشد. مأمون پس از آن، مقام ولایت عهدی خویش را به حضرت پیشنهاد کرد و امام رضا علیه السلام  از پذیرش آن نیز امتناع نمود؛ ولی مأمون این بار، خودداری امام علیه السلام  را نپذیرفت و گوشزد کرد که پذیرش ولایت عهدی، اجباری و قطعی است. امام رضا که با تهدید جدی مأمون روبه رو بود، چاره ای جز پذیرش ولایت عهدی نداشت. ازاین رو، پذیرش را مشروط نمود و فرمود: در صورتی ولایت عهدی را می پذیرم که مسئولیت امر و نهی حکومت با من نباشد؛ در چیزی فتوا ندهم؛ در دعوایی داوری نکنم؛ کسی را عزل و یا نصب ننمایم و آیینی را که هم اکنون در خلافت تو رایج است، تغییر ندهم.

مأمون تمام خواسته های حضرت را پذیرفت و وی را به ولایت عهدی خویش منصوب کرد و به فرزندان، درباریان، فرماندهان، صاحب منصبان و عموم مردم دستور داد با امام بیعت کنند.[10]

درباره تاریخ این واقعه بزرگ، همه مورخان، اتفاق دارند بر اینکه در ماه مبارک رمضان سال 201 هجری قمری واقع گردیده است؛ ولی در روز آن اختلاف دارند؛ برخی روز اوّل، بعضی دوم، برخی چهارم، بعضی ششم و برخی روز هفتم رمضان را ذکر کرده اند. ممکن است علت اختلاف، از آن جهت باشد که بیعت با حضرت، چند روز ادامه داشته؛ ولی به نظر می آید که پذیرش ولایت عهدی حضرت، در اوّل ماه رمضان و بیعت رسمی، در ششم و هفتم رمضان بوده است.

3. وفات حضرت ابوطالب بن عبدالمطلب (هفتم ماه مبارک رمضان، سال دهم بعثت)

ابوطالب، عموی پیامبر صلی الله علیه و آله  ، از پدری به نام عبدالمطلب بن هاشم و مادری به نام فاطمه بنت عمرو بن عائذ، در مکه دیده به جهان گشود و در خاندان هاشمی رشدونمو یافت. وی مانند پدر و نیاکان خود، از موحدان و پیروان دین حنیف ابراهیم علیه السلام  بوده، از هرگونه شرک و بت پرستی دوری می جست.[11]

هنگامی که به سنین جوانی رسید، پدرش عبدالمطلب، برادرزاده خود فاطمه بنت اسد بن هاشم را به عقد نکاح وی درآورد و ثمره ازدواج آنان، چهار پسر و دو دختر بود. پسرانشان عبارت بودند از: طالب، عقیل، جعفر و حضرت علی  علیه السلام ، و دخترانشان: فاخته (مکنی به ام هانی) و جمانه.[12]

پس از بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله  ، خانواده ابوطالب علیه السلام  نخستین کسانی بودند که به حضرت ایمان آورده، از او دفاع کردند. از میان این خانواده، حضرت علی  علیه السلام  نخستین مرد و مادرش فاطمه بنت اسد پس از حضرت خدیجه، نخستین بانویی بود که به رسول خدا صلی الله علیه و آله  ایمان آورد.[13]

سرانجام، وی در هفتم ماه رمضان سال دهم بعثت، یعنی سه سال پیش از هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله  و به روایتی در 26 رجب سال دهم بعثت، در مکه معظمه وفات یافت. پیامبر صلی الله علیه و آله  در مصیبت عموی گرامی اش گریان و اندوهگین بود.[14]

4. وفات حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها (دهم ماه رمضان، سال دهم بعثت)

خدیجه کبری سلام الله علیها  دختر خویلد بن اسد، از زنان شریف، اصیل و نامدار عرب و اسلام به شمار می آید. وی با اینکه در عصر جاهلیت، در مکه معظمه دیده به جهان گشوده و در آن شهر قبیله گرا و طایفه مدار رشد و کمال یافت، با این حال، در عفت، نجابت، پاکدامنی، سخاوت، حُسن معاشرت، صمیمیت، صداقت، مهر و وفا با همسر کم نظیر بود، بدین جهت، او را در آن عصر طاهره و سیده نساء قریش می خواندند. خدیجه، یکی از چهار بانویی است که بر تمام بانوان بهشت فضیلت دارند.[15] در اسلام، جز دختر ارجمندش، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ، هیچ بانویی به این مقام و فضیلت دست نیافته است.

خدیجه کبری سلام الله علیها در چهل سالگی با امین قریش، حضرت محمد صلی الله علیه و آله  ازدواج کرد و پیامبر در آن زمان، در 25 سالگی بود[16] و آن دو، زندگی شرافتمندانه و اصیلی را پایه ریزی کرده، حیات طیبه ای را بنا نهادند که الگو و اسوه برای بشر در تمام عصر ها و نسل ها قرار گرفتند.

خدیجه کبری سلام الله علیها  به پیامبر صلی الله علیه و آله  علاقه ویژه ای داشت. ازاین رو، پس از بعثت حضرت، تمام دارایی های خویش را در اختیار پیغمبر گذاشت تا در راه اسلام هزینه کند. او، نخستین زنی بود که به حضرت ایمان آورد و در این راه، مشقت ها و آزارهای فراوانی از سوی قریش و اهالی مکه متحمل گردید.[17]

سرانجام، پس از عمری تلاش و 25 سال خدمت به رسول گرامی و دین اسلام، در دهم رمضان سال دهم بعثت جان به جان آفرین تسلیم نمود. پیامبر در مدت کوتاهی، دو یار و پشتیبان خویش، یعنی عمویش ابوطالب و خدیجه کبری سلام الله علیها  را از دست داد و بابت آن، روزگار سختی را پشت سر گذاشت. به همین جهت، آن سال را عام الحزن نامیدند.[18]

5. آغاز نامه نگاری کوفیان به امام حسین علیه السلام (دهم ماه رمضان، سال 60 هجری قمری)

شیعیان اهل بیت علیه السلام  پس از مرگ معاویة بن ابی سفیان و با خبرشدن از هجرت اعتراض آمیز اباعبدالله الحسین علیه السلام  از مدینه منوره به مکه معظمه، جلسات پنهان و آشکاری برگزار نمودند و به این نتیجه رسیدند که حضرت را به کوفه دعوت کرده، در مبارزه با نظام ضد اسلامی اموی یاری دهند.[19] آنان، نامه هایی بسیاری برای امام نوشتند و وی را به کوفه دعوت کردند.[20]

نخستین نامه کوفیان، در دهم ماه مبارک رمضان سال 60 هجری قمری، به امام رسید و از آن پس، نامه های فراوان دیگری پی درپی به محضر حضرت ارسال شد.[21]

6. پیوند عقد اخوت میان مسلمانان (دوازدهم ماه رمضان، سال اوّل هجری قمری)

پیامبر صلی الله علیه و آله  پس از هجرت به مدینه منوره، برای پیش گیری از مخالفت ها و خصومت های احتمالی بین مهاجر و انصار، در روز دوازدهم ماه مبارک رمضان سال اوّل هجری قمری، به امر پروردگار متعال، میان سیصد نفر از مهاجر و انصار پیمان برادری بست و هریک از آن دو را با دیگری برادر دینی نمود. بدین گونه، بین حمزة بن عبدالمطلب با زید بن حارثه، ابوبکر بن ابی قحافه با خارجة بن زید خزرجی، عمر بن خطاب با عتبان بن مالک، ابوعبیده جراح با سعد بن معاذ، عبدالرحمن بن عوف با سعد بن ربیع، زبیر بن عوام با سلمة بن سلامة و... عقد اخوت برقرار کرد.[22]

اما خود پیامبر صلی الله علیه و آله  در میان تمامی یاران و فامیلان و صحابه، کسی را جز علی بن ابی طالب علیه السلام  شایسته برادری خویش ندید و از آن پس، حضرت علی رسماً برادر دینی پیامبر گردید و فضیلتی بزرگ بر فضایلش افزوده شد.[23]

7. میلاد مسعود امام حسن مجتبی علیه‌السلام (پانزدهم ماه رمضان، سال سوم هجری قمری)

امام در پانزدهم ماه مبارک رمضان سال دوم و به روایتی صحیح تر، سال سوم هجری قمری در مدینه منوره دیده به جهان گشود.[24] وی، نخستین فرزند حضرت علی علیه السلام  و حضرت فاطمه سلام الله علیها  بوده، تولدش، موجب شادمانی آن دو و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله  و تمامی محبان اهل بیت علیه السلام  گردید.

پیامبر در گوش راستش اذان گفت و در گوش چپش اقامه خواند و بنا به درخواست پدر و مادرش، از جانب خدای متعال، نام حسن را برایش برگزید.[25]

پیامبر در هفتمین روز تولد وی، دستور داد گوسفندی برای عقیقه او قربانی نمایند و میان نیازمندان تقسیم نکند.[26]

پیامبرصلی الله علیه و آله در توصیف سبط اکبرش، امام حسن علیه السلام ، احادیث فراوانی دارد؛ از جمله فرمود: اِنَّ هذا رَیحانَتی وَ اِنَّ اِبنی هذا سَیّدٌ سَیُصلح اللّهُ بِه بَین فِئَتین مِنَ المُسلِمین؛[27] همانا این (حسن)، ریحانه من است و این فرزندم، سید و سروری است که به زودی خدای سبحان به واسطه او، میان دو گروه از مسلمانان صلح و سازش برقرار خواهد کرد.

لقب های امام حسن مجتبی علیه السلام  عبارت اند از: سبط اکبر، سبط اوّل، طیب، قائم، حجت، تقی، زکی، مجتبی، وزیر، اثیر، امیر، امین، زاهد و برّ؛ اما معروف ترین آنها، لقب شریف مجتبی است و شیعیان وی را کریم اهل بیت می نامند. کنیه وی، ابومحمد است.[28]

یکی از فضایل امام این بود که هفت سال ونیم از حیات با برکت جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله  ، نزدیک به هشت سال زندگی با صفا و صمیمی مادرش فاطمه زهرا  سلام الله علیها ، بیست و شش سال از عمر با برکت پدرش امیر مؤمنان  علیه السلام  و چهل وشش سال از عمر برادر گرامی اش امام حسین  علیه السلام  را درک کرد. حضرت، در 28 صفر سال 50 هجری قمری توسط همسرش جعده بنت اشعث، مسموم گردید و در 47 سالگی در مدینه به شهادت رسید و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.[29]

8. نصب محمد بن ابی بکر به استانداری مصر (پانزدهم ماه رمضان، سال 37 هجری قمری)

پیش از محمد بن ابی بکر، استاندار ولایت مصر، قیس بن سعد انصاری بود و حدود یک سال و هشت ماه بر این منطقه حکومت کرد؛ تا اینکه حضرت علی علیه السلام  با مشورت برخی یارانش تصمیم گرفت محمد بن ابی بکر را جایگزین وی نماید.[30]

محمد بن ابی بکر در ماه مبارک رمضان سال 37 هجری قمری از سوی امیر مؤمنان علیه السلام  به استانداری مصر منصوب گردید و بی درنگ عازم مصر شد. وی در پانزدهم این ماه وارد مرکز مصر گردید و خود را به قیس بن سعد معرفی نمود و از وی خواست که در کنارش بماند و او را در اداره حکومت کمک نماید. با اینکه قیس بن سعد، شوهر عمه محمد بن ابی بکر بود، با درایتی که داشت، منظور پیام مولایش حضرت علی  علیه السلام  را دریافت. ازاین رو، خواسته محمد بن ابی بکر را رد کرد و مصر را ترک نمود و به مدینه برگشت و پس از دیدار با بستگان و زیارت قبر شریف رسول خدا صلی الله علیه و آله  ، بی درنگ خود را به حضرت علی  علیه السلام  در معرکه جنگ صفین رسانید.[31]

محمد بن ابی بکر همین که وارد مصر شد، نامه حضرت علی علیه السلام  را برای اهالی مصر قرائت کرد[32] و خود را حاکم جدید آنان معرفی نمود و با استقبال اهالی مصر روبه رو گردید.

او در 15 جمادی الاولی سال 38 هجری قمری توسط سپاهیان معاویة بن ابی سفیان مظلومانه به شهادت رسید. مدت حکومت وی در مصر، فقط هشت ماه بود.[33]

9. اعزام مسلم بن عقیل علیه السلام  به کوفه (پانزدهم ماه رمضان، سال 60 هجری قمری)

اهالی کوفه، به ویژه شیعیان این شهر به محض آگاهی از حضور امام حسین علیه السلام  در مکه و امتناع وی از بیعت با یزید بن معاویه، به منظور قیام علیه یزید، با ارسال نامه های بی شمار به امام علیه السلام  حضرت را به کوفه دعوت کردند. امام درباره پذیرش درخواست و نامه های آنان، مدتی درنگ کرد و جوانب قضایا را بررسی نمود، سپس تصمیم گرفت دعوتشان را پذیرفته، با فرستادن نخستین نماینده خویش به سوی آنان، عملاً رهبری قیام را بر عهده گیرد.

حضرت برای این کار، وضو گرفت و میان رکن و مقام در مسجدالحرام، دو رکعت نماز به جای آورد و پس از نیایش، پسرعمویش مسلم بن عقیل را به حضور طلبید و او را از وضعیت کوفه باخبر کرد و به وی فرمود که می خواهد او را به عنوان نماینده خویش به کوفه بفرستد تا قیام اهالی این شهر را سامان بخشد. مسلم بن عقیل علیه السلام  با روحیه و نشاط بالا، خواست امام علیه السلام  را پذیرفت. آن گاه حضرت نامه ای برای مردم کوفه نوشت و به مسلم داد تا برای اهالی کوفه قرائت کند.[34]

همچنین امام به مسلم سفارش های لازم را نمود و وی را با آخرین نامه رسانان، یعنی: قیس بن مسهر صیداوی، عمارة بن عبدالله سلولی، عبدالله بن شداد و عبدالرحمن شداد، در تاریخ 15 رمضان سال 60 قمری به سوی کوفه اعزام کرد.

مسلم بن عقیل علیه السلام  از مکه به مدینه رفت و در آنجا قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله  را زیارت نمود و با خانواده خود دیدار کرد و آن گاه همراه دو فرزندش محمد و ابراهیم و دو راهنما از طایفه بنی قیس، از بیراهه حرکت نموده، عازم کوفه گردید تا هم زودتر به مقصد برسد و هم از چشم نگهبانان حکومتی و راهبان ها در امان بماند.[35]

10. روز جهانی قدس (آخرین جمعه ماه مبارک رمضان)

در سال 1933م (1312ش) استعمار انگلیس با حمایت از صهیونیست ها و سرکوب مسلمانان، زمین های فلسطینیان را از دست آنان خارج کرده، به یهودیان مهاجر واگذار می نمود. در حقیقت، انگلستان با غصب زمین های فلسطینیان و ساکنان اصلی آن، در فراهم آوردن مهاجرت یهودیان، نقش اصلی را ایفا کرد. در همین زمان بود که آیت الله شیخ عبدالکریم حایری رحمه الله  و به تبع وی، سایر علما و روحانیون ایران، برای دفاع از مردم فلسطین دست به کار شدند. حرکت اصلی مؤسس حوزه در این زمان، ارسال نامه ای به رضاشاه بود.

با توجه به مقدمه فوق، اهمیت حرکت آیت الله شیخ عبدالکریم حایری در ارسال نامه به رضاخان و درخواست واکنش در برابر مسئله فلسطین، بیشتر نمودار می شود. به جرئت می توان گفت که آیت الله شیخ عبدالکریم حایری، رویارویی با اشغال سرزمین فلسطین را از مهم ترین امور دینی می دانست.

امام خمینی رحمه الله  در تاریخ 16/5/1358 که مصادف با ایام مبارک ماه رمضان گشته بود، در پیامی تاریخی آخرین جمعه ماه مبارک رمضان را به عنوان روز جهانی قدس معرفی کرده، فرمودند:

من در طی سالیان دراز، خطر اسرائیل غاصب را گوشزد مسلمین نمودم که اکنون این روزها به حملات وحشیانه خود به برادران و خواهران فلسطینی شدت بخشیده است و به ویژه در جنوب لبنان به قصد نابودی مبارزان فلسطینی، پیاپی خانه و کاشانه ایشان را بمباران می کند. من از عموم مسلمانان جهان و دولت های اسلامی می خواهم که برای کوتاه کردن دست این غاصب و پشتیبانان آن، به هم بپیوندند و جمیع مسلمانان جهان را دعوت می کنم آخرین جمعه ماه مبارک رمضان را که از ایام قدر است و می تواند تعیین کننده سرنوشت مردم فلسطین نیز باشد، به عنوان روز قدس انتخاب [کرده] و طی مراسمی، همبستگی بین المللی مسلمانان را در حمایت از حقوق قانونی مردم مسلمان اعلام نمایند. از خداوند متعال پیروزی مسلمانان را بر اهل کفر خواستارم.[36]

تأکید بنیانگذار جمهوری اسلامی در این پیام، بر ارتباط این روز با تعیین سرنوشت ملت فلسطین، دربردارنده نکات مهمی است. در اندیشه امام راحل، رهایی قدس شریف و حل مسئله فلسطین، تنها در گرو همراهی و وظیفه شناسی همه مسلمانان است. این همراهی و هم افزایی، در یک روز و درست زمانی که گرایش های دینی و اعتقادی مسلمانان به اوج خود می رسد، اتفاق می افتد. از این منظر، می توان گفت که در اندیشه امام رحمه الله ، حل این مسئله، نیازمند مشارکت و همدلی تمام مسلمانان است.

جانشین صالح و شایسته ایشان، مقام معظم رهبری(دام ظله) نیز هرساله بر این موضوع بسیار تأکید می نمایند. معظمٌ له در یکی از سخنرانی های خویش فرمودند:

روز قدس، یکی از برجسته ترین یادگارهای امام عزیز ماست؛ نشانۀ دلبستگی انقلاب و دلبستگی ملت ما به ماجرای قدس شریف و ماجرای فلسطین است. به برکت روز قدس، این نام را ما توانستیم هرسال در دنیا زنده نگه داریم. خیلی از حکومت ها و خیلی از سیاست ها می خواستند، مایل بودند، تلاش کردند، پول خرج کردند که مسئله فلسطین فراموش شود. اگر تلاش جمهوری اسلامی نبود، اگر ایستادگی جمهوری اسلامی با تمام قوا در مقابلۀ این سیاست خباثت آلود نبود، بعید نبود که بتوانند مسئله فلسطین را به تدریج به زاویه بکشانند؛ اصلاً فراموش کنند. الآن هم خود دستگاه استکبار و خود صهیونیست های خبیث معترف اند، معتقدند و ناراحت اند از اینکه جمهوری اسلامی پرچم فلسطین را برافراشته است و نمی گذارد که با سازش کاری هایی که می خواهند انجام بدهند، مسئله فلسطین را از دور خارج کنند. روز قدس، روز زنده کردن این یاد و این نام است. امسال هم به توفیق الهی، به هدایت الهی، ملت عظیم ما در تهران و در همه شهرستان ها روز قدس را گرامی خواهند داشت، راهپیمایی خواهند کرد. در کشورهای دیگر هم بسیاری از مسلمانان در روز قدس، از ملت ایران تبعیت می کنند.[37]

منبع: ره توشه رمضان 1394؛ حجت الاسلام والمسلمین سیدتقی واردی (عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی) https://www.balagh.ir/content/3523


[1] کلینی، الکافی، ج 2، ص 629.

[2] یحیی نوری، اسلام و عقاید و آرای بشری، ص 404 و 445.

[3] احمد بن واضح یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 441.

[4] همان، ص 408، 415 و 425.

[5] همان، ص 436.

[6] همان، ج 2، ص 441.

[7] شیخ مفید، الإرشاد، ص 602.

[8] همان

[9] شیخ مفید، الإرشاد، ص 602؛ محقق اربلی، کشف الغمة، ج 3 ، ص 101.

[10] ر.ک: احمد بن واضح یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 448؛ شیخ مفید، الإرشاد، ص 602؛ محقق اربلی، کشف الغمه، ج 3 ، ص 101.

[11] محمد جریر طبری، تاریخ طبری، ج 2، ص 239.

[12] نعمان بن محمد مغربى (ابن حیون)، شرح الأخبار، ج 3، ص 214.

[13] محب الدین طبری، ذخائر العقبی، ص 207.

[14] شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج 1، ص 49.

[15] شیخ صدوق، الخصال، ص 206.

[16] محقق اربلی، کشف الغمه، ج 2، ص 79.

[17] محقق اربلی، کشف الغمه، ج 2، ص 71.

[18] محقق اربلی، کشف الغمه، ج 1، ص 20.

[19] شیخ مفید، الإرشاد، ص 378؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج 44، ص 332.

[20] شیخ مفید، الإرشاد، ص 378؛ فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص 172.

[21] علی تبریزی خیابانی، وقایع الایام، ص 30.

[22] ابن هشام، السیرة النبویه، ج 2، ص 324.

[23] فضل بن حسن طبرسی، زندگی چهارده معصوم: (ترجمه أعلام الوری)، ص 267.

[24] شیخ مفید، الإرشاد، ص 346؛ محمد جریر طبری، تاریخ طبری، ج 2، ص 213.

[25] محقق اربلی، کشف الغمه، ج 2، ص 82.

[26] فضائل الخمسه، ج 3، ص 211.

[27] همان، ص 288.

[28] محقق اربلی، کشف الغمه، ج 2، ص 86.

[29] ابوالثلج بغدادی، تاریخ الأئمه:، ص 7.

[30] مجلسی، بحار الأنوار، ج 33، ص 533.

[31] احمد بلاذری، انساب الأشراف، ص 298.

[32] همان

[33] ر.ک: مجلسی، بحار الأنوار، ج 33، ص 540.

[34] شیخ مفید، الإرشاد، ص 380.

[35] ر.ک: شیخ مفید، الإرشاد، ص 378؛ ابن طاووس، اللهوف، ص 53؛ شیخ عباس قمی، منتهی الأمال، ج 1، ص 303.

[36] امام خمینی رحمه الله ، صحیفه امام، ج 9، ص 267.

[37] خطبه های نماز جمعه تهران، تاریخ 20/6/1388.

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.