یادداشت‌های یک طلبه

یادداشت‌های یک طلبه

گاهی مطلبی تأثیرگذار می‌خوانم؛ سخنانی حکیمانه می‌شنوم؛ با نکاتی جالب مواجه می‌شوم.
اینجاست که حیفم می‌آید این مطالب را از دست دهم؛ نمی‌خواهم فراموششان کنم؛ و البته دوست دارم دیگران نیز از این مطالب بهره‌مند شود؛
مخصوصاً اگر این مطالب، کلام‌الله باشند که به عبارت خود قرآن «أحسن الحدیث» است؛
و یا فرمایشات معصومین علیهم‌السلام باشند که خودشان دربارۀ آن فرموده‌اند: «حدیث ما دل‌ها را زنده می‌کند».
این وبلاگ وسیله‌ای است برای این هدف تا چنین مطالبی ثبت‌ و منتشر شوند.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

قدر مسلم این است که پیشنهاد، ابتدا از طرف خود خدیجه بوده است. حتى ابن هشام[1] نقل مى‌کند که: خدیجه؛ شخصاً تمایلاتِ خود را اظهار کرد و چنین گفت: عموزاده! من بر اثر خویشى که میان من و تو برقرار است و آن عظمت و عزّتى که میان قوم خود دارى و امانت و حسن خلق، و راستگوئى که از تو مشهود است؛ جداً مایلم با تو ازدواج کنم. «امین قریش»، به او پاسخ داد که؛ لازم است عموهاى خود را از این کار آگاه سازد و با مشورت آنها این کار را انجام دهد.

بیشتر مورخان معتقدند که نفیسه، دختر «علیه»، پیام خدیجه را به پیامبر صلى الله علیه و آله به طرز زیر رساند: «محمد! چرا شبستان زندگى خود را با چراغ همسر روشن نمى‌کنى‌؟ هرگاه من تو را به زیبائى و ثروت، شرافت و عزت دعوت کنم مى‌پذیرى‌؟ پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: منظورت کیست‌؟ وى «خدیجه» را معرفى کرد. حضرت فرمود: آیا (خدیجه) به این کار حاضر مى‌شود؛ با این که وضع زندگى من با او فرق زیادى دارد؟ نفیسه گفت: اختیار او در دست من است، و من او را حاضر مى‌کنم. تو وقتى را معین کن، که وکیل او (عمرو بن اسد)[2] با شما و اقوامتان دور هم گرد آمده و مراسم عقد و جشن برگزار شود». رسول گرامى صلى الله علیه و آله، با عموهاى بزرگوار خود (ابو طالب) جریان را مذاکره کرد. مجلسِ با شکوهى که شخصیتهاى بزرگ قریش را در بر داشت، تشکیل گردید. نخست، ابو طالب خطبه‌اى خواند که آغاز آن حمد و ثناى خداست و برادرزادۀ خود را چنین معرفى کرد: برادرزادۀ من، محمد بن عبد اللّٰه، با هر مردى از قریش موازنه و مقایسه شود؛ بر او برترى دارد. و اگر چه از هرگونه ثروتى محروم است، لکن ثروت سایه‌اى است رفتنى و اصل و نسب چیزى است ماندنى...[3] چون خطبۀ ابو طالب، مبنى بر معرفىِ قریش و خاندان هاشم بود؛ در برابر آن «ورقة بن نوفل بن اسد» که از بستگان خدیجه بود، ضمن خطابه‌اى گفت: کسى از قریش منکر فضل شما نیست، ما از صمیم دل مى‌خواهیم دست به ریسمان شرافت شما بزنیم.[4] عقد نکاح جارى شد و مهریه چهارصد دینار معین شده و بعضى گفته‌اند که مهریه بیست شتر بوده است.[5]


[1] «سیرۀ ابن هشام»، ج 204/1.

[2] معروف این است که پدر خدیجه (خویلد بن اسد) در جنگ فجار فوت کرده بود. از این جهت، عموى او از طرف او صیغۀ عقد را جارى کرد. روى این حساب، مطلبى که برخى از تاریخ‌نویسان، ضبط کرده‌اند که: خویلد در آغاز کار، رضایت نداشت، سپس روى تمایلات شدید خدیجه راضى شد؛ بى‌اساس است.

[3] ثمّ ان ابن اخى هذا محمد بن عبد اللّٰه صلى الله علیه و آله لا یوازن برجل من قریش إلاّ رجح به، و لا یقاس بأحد منهم، إلّا عظّم منه، و ان کان فى المال مقلاً فان المال، و ظل زائل... «مناقب»، ج 30/1، «بحار»، ج 16/16.

[4] معروف این است که: «ورقه»، عموى «خدیجه» بود. ولى این مطلب، جاى بحث و بررسى است. زیرا «خدیجه»، دختر «خویلد» فرزند «اسد» است، ولى «ورقه» فرزند «نوفل» فرزند «اسد» است. بنابراین، هر دو عموزاده خواهند بود نه عمو و برادرزاده.

[5] فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام، آیت الله جعفر سبحانی، جلد 1، صفحه 84 و 85

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.