یادداشت‌های یک طلبه

یادداشت‌های یک طلبه

امام رضا علیه‌السلام: «رحمت خدا بر آن بنده‏‌اى که امر ما را زنده گرداند (به این صورت که) تعالیم ما را فرا گیرد و آنها را به مردم بیاموزد؛ زیرا اگر مردم زیبایی‌هاى سخن ما را بدانند، بى‌گمان از ما پیروى می‌کردند». (عیون أخبار الرضا علیه‌‏السلام، ج1، ص307)

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

قوی ترین انسان؟!

يكشنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۲۸ ب.ظ

داشتم به رادیو گوش میکردم. یک نفر به عنوان کارشناس ورزشی در مورد روشهای ایجاد ترس و دلهره در حریف ایراد سخن میکرد!!!

کلیپی را دیدم که در آن مربی آموزش میداد که چگونه به تمارض وانمود کنید که حریف روی شما مرتکب خطا شده!

شنیدم دوچرخه سواری برای اینکه بر حریفش پیشی بگیرد، به عمد او را واژگون کرد!

و بعضی از مسابقه های خشن که تا حد کشتن همدیگر را میزنند!


به کجا چنین شتابان؟!

واقعا این افراد چه هدفی از ورزش و مسابقه دارند؟

ورزشی که قرار بود عاملی برای سرزندگی و نشاط، شکوفایی استعدادها و نزدیکی اقوام و ملل شود، کارش به کجا رسیده است؟!

گیرم که با این حرکات غیر اخلاقی و ناجوانمردانه صاحب یک شهرت و مقامی شدند؛ ولی به چه قیمتی؟! به قیمت پایمال کردن اخلاق و جوانمردی.

 

نیرومندی فقط به شکست دادن حریف نیست، بلکه توانمند واقعی کسی است که بر بزرگترین دشمن خود که هوای نفسش باشد پیروز شود. چرا که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

"أَعْدَى عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْک" 1

دشمن ترین دشمن تو نفس تو است که در میان دو پهلوی تو است.

 

بنابراین همچنان که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

"أقوى النّاس من غلب‏ هواه‏"""" 2

قوی ترین انسان کسی است که بر خواهش و هوای نفس خویش غالب شود (و تسلیم آن نشود).

 


در مورد "پوریای ولی" داستان معروفی نقل شده که:

«جوانی از فقرای شهر خوی که از نعمت پدر محروم بود. عاشق دختر حاکم این شهر می‌شود. او که تنها فرزند مادرش بود، از شدت عشق بیمار و بستری می‌گردد. مداواهای پزشکان در علاج بیمار کارگر نمی‌افتد چرا که بیماری عشق درمان جسمی ندارد.

بالاخره پسر زبان می‌گشاید واز عشقش به دختر حاکم می‌گوید. مادر و نزدیکانش وی را نکوهش می‌کنند. اما پسر بر عشق خویش پافشاری می‌کند و مادر به ناچار به خواستگاری دختر حاکم می‌رود. خبر به گوش دختر حاکم می‌رسد و وی ازدواج خود با آن پسر یتیم را مشروط به پیروزی وی بر پهلوان نامدار خوی، پوریای ولی می‌کند. از آنجا که عشق منطق دیگری دارد. پسر جوان با وجود اینکه می‌داند، توان غلبه بر پوریای ولی را ندارد، برای مبارزه و کشتی گرفتن اعلام آمادگی می‌کند. تاریخ مبارزه روز جمعه تعیین می‌شود.

در شب پنج شنبه در یکی از مساجد شهرخوی، مادر آن جوان حلوای نذری پخش می‌کند که از قضا پوریای ولی هم آنجا حضور داشت. پهلوان از مادر می‌پرسد: سبب نذرت چیست؟ و او جواب می‌دهد: پسرم برای ازدواج با دختر حاکم باید با پوریای ولی کشتی بگیرد و من این حلوا نذر کرده‌ام تا پسرم پیروز گردد.

پوریا دچار تردید می‌شود. تردید در مورد حفظ موقعیت خود به عنوان پهلوان شهر یا اجابت نذر یک مادر و حرکت در جهت رساندن یک جوان به آرزوی خود. او در این تردید تصمیمی شجاعانه می‌گیرد که باعث اسطوره شدن پوریای ولی می‌گردد. روز موعود فرا می‌رسد. پوریا و جوان عاشق در میدان کشتی حاضر می‌شوند. جمعیت انبوهی به تماشا ایستاده‌اند. همه انتظار دارند. در چشم به هم زدنی، پهلوان نامدار شهرشان پیروز گردد. اما نتیجه چیز دیگری است. پهلوان خود را مغلوب جوان عاشق می‌کند.

خود پهلوان پوریای ولی در این مورد می‌گوید: وقتی پشتم به خاک رسید و آن جوان بر سینه‌ام نشست. ناگهان حجاب از دیدگانم به کنار رفت و آن معرفتی را که سالها در جستجویش بودم، در مقابل دیدگانم یافتم.

مردم، جوان پیروز را بر دوش خود گرفتند و به سمت خانه حاکم حرکت کردند. پهلوان شهر مغلوب شد و در زیر دست و پای مردم نظاره گر شادی آن جوان و گریه‌های شوق مادرش بود. دیگر هیچ‌کس پوریا را به چشم پهلوان نمی‌نگریست.

سالها بدین منوال سپری شد و مردم زمانی متوجه قضیه شدند که پهلوان پوریا نقاب خاک بر سر کشیده یود».



پاورقی:

1. مجموعة ورام ؛ ج‏1 ؛ ص59

2. غرر الحکم و درر الکلم ؛ ص197

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.