یادداشت‌های یک طلبه

یادداشت‌های یک طلبه

امام رضا علیه‌السلام: «رحمت خدا بر آن بنده‏‌اى که امر ما را زنده گرداند (به این صورت که) تعالیم ما را فرا گیرد و آنها را به مردم بیاموزد؛ زیرا اگر مردم زیبایی‌هاى سخن ما را بدانند، بى‌گمان از ما پیروى می‌کردند». (عیون أخبار الرضا علیه‌‏السلام، ج1، ص307)

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

گفتا تو خود حجابی ، ورنه رخم عیانست!

پنجشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۵۹ ب.ظ

آیت الله بهجت: سبب غیبت خود ما هستیم

دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد

ابری که در بیابان بر تشنه‌ای ببارد[1]

دیدار جان جانان، لنگر زمین و زمان، امام الانس والجان، مهدی صاحب زمان علیه‌السلام آرزوی هر شیعه‌ای است. ولی برای این وصال شرایطی لازم است که داشتن لیاقت برای دیدار، ازجمله آن شرایط است. چراکه بزرگ‌ترین مانع برای این دیدار، کردار خود انسان است.

میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز[2]

 

یکی از دلدادگان حضرت صاحب‌الزمان علیه‌السلام، علی بن ابراهیم بن مهزیار اهوازی بود.

این بزرگوار مدت‌ها در طلب وصال حضرت بود تا اینکه در حین سفری که به بیت‌الله الحرام داشت، خدمت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه شرفیاب شد.

علی بن ابراهیم بن مهزیار اهوازی وقتی به زیارت آن حضرت نائل می‌شوند، حضرت خطاب به او می‌فرمایند:

یَا أَبَا الْحَسَنِ، قَدْ کُنَّا نَتَوَقَّعُکَ‏ لَیْلًا وَ نَهَاراً، فَمَا الَّذِی أَبْطَأَ بِکَ عَلَیْنَا؟

(ای ابوالحسن (علی بن مهزیار)! شب و روز در انتظار دیدار تو بودیم؛ چه شد که در آمدن به‌سوی ما تأخیر کردی؟)

ابن مهزیار عرض کرد: «یَا سَیِّدِی، لَمْ أَجِدْ مَنْ یَدُلُّنِی إِلَى الْآنَ» (ای مولای من! تا به حال کسی را نمیافتم که مرا به حضورتان راهنمایی کند).

آن حضرت پرسیدند:

«لَمْ‏ نَجِدْ أَحَداً یَدْلُّکَ»؟ (کسی را نیافتی که راهنمایی ات کند!؟)

سپس با انگشت مبارک روی زمین کشید و بعد فرمود:

لَا وَ لَکِنَّکُمْ کَثَّرْتُمُ الْأَمْوَالَ، وَ تَجَبَّرْتُمْ عَلَى ضُعَفَاءِ الْمُؤْمِنِینَ، وَ قَطَعْتُمُ الرَّحِمَ الَّذِی بَیْنَکُمْ، فَأَیُّ عُذْرٍ لَکُمْ الْآنَ؟ [3]

(نه! [راهنما نداشتن دلیل تأخیرت نیست]؛ بلکه شما به مال‌اندوزی روی آورده‌اید؛ در برابر مؤمنین ضعیف فخرفروشی کرده و با آنان با بی‌اعتنایی رفتار کرده‌اید؛ و با خویشان خویش قطع رحم کردید. پس حال دیگر چه عذری دارید؟!)

 

به قول مرحوم فیض کاشانی:

گفتم که روی خوبت از من چرا نهانست

گفتا تو خود حجابی ورنه رخم عیانست[4]

 

و به قول حافظ:

به عزمِ مرحلۀ عشق پیش نِه قدمی

که سودها کنی ار این سفر توانی کرد

تو کز سرایِ طبیعت نمی‌روی بیرون

کجا به کویِ طریقت گذر توانی کرد

جمالِ یار ندارد نقاب و پرده ولی

غبارِ رَه بِنِشان تا نظر توانی کرد[5]

 


[1] دیوان اشعار سعدی ؛ غزلیات ؛ غزل شماره 164

[2] غزلیات حافظ ؛ غزل شماره ۲۶۶

[3] دلائل الإمامة (ط - الحدیثة) ؛ ص539

[4] دیوان اشعار مرحوم فیض کاشانی؛  غزل شماره ۹۶

[5] غزلیت حافظ، شماره 144

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.