یادداشت‌های یک طلبه

یادداشت‌های یک طلبه

امام رضا علیه‌السلام: «رحمت خدا بر آن بنده‏‌اى که امر ما را زنده گرداند (به این صورت که) تعالیم ما را فرا گیرد و آنها را به مردم بیاموزد؛ زیرا اگر مردم زیبایی‌هاى سخن ما را بدانند، بى‌گمان از ما پیروى می‌کردند». (عیون أخبار الرضا علیه‌‏السلام، ج1، ص307)

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

دلیلی ساده برای اثبات وجود خدا

يكشنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۵۹ ب.ظ


در میان اهل حکمت و عرفان جمله معروفی است که می‌گوید:

"الطرق إلى الله بعدد أنفاس الخلائق" 1

راه‌های رسیدن به خدا به تعداد نفوس مخلوقات است.

 

یکی از مطالبی که از این جمله حکیمانه می‌توان استفاده کرد این است که هر کس با هر درجه از عقل و شعوری که داشته باشد، می‌تواند راهی برای شناخت خداوند داشته باشد. تا جایی از پیرمرد بی‌سواد گرفته تا عالم ربانی هیچ‌کدام از این نعمت محروم نیستند.

 

مردی به امام صادق علیه‌السلام عرض کرد: یا ابن رسول‌الله مرا بر خدا رهنمائى کن که او کیست؛ زیرا جدال کنندگان بسیاری با من جدل کرده‌اند و مرا حیران و سرگردان نموده ‏اند.

امام علیه‌السلام به آن مرد فرمودند:

"هَلْ رَکِبْتَ سَفِینَةً قَطُّ":

آیا تابه‌حال به کشتی سوار شده‌ای؟

عرض کرد: بلی

حضرت پرسید:

"فَهَلْ کُسِرَ بِکَ حَیْثُ لَا سَفِینَةَ تُنْجِیکَ وَ لَا سِبَاحَةَ تُغْنِیکَ":

آیا برای تو اتفاق افتاده که کشتیت شکسته شود؛ طوری که نه کشتى دیگرى باشد که تو را نجات دهد و نه بتوانی شنا کرده و خودت را نجات دهی؟

عرض کرد: بلی.

 حضرت پرسید:

"فَهَلْ تَعَلَّقَ قَلْبُکَ هُنَالِکَ أَنَّ شَیْئاً مِنَ الْأَشْیَاءِ قَادِرٌ عَلَى أَنْ یُخَلِّصَکَ مِنْ وَرْطَتِکَ"

آیا در آنجا به دلت افتاده که یک‌چیزی مى‏تواند تو را از این ورطه و هلاکت نجات دهد؟

عرض کرد: آرى.

امام صادق علیه‌السلام فرمودند:

"فَذَلِکَ الشَّیْ‏ءُ هُوَ اللَّهُ الْقَادِرُ عَلَى الْإِنْجَاءِ حَیْثُ لَا مُنْجِیَ وَ عَلَى الْإِغَاثَةِ حَیْثُ لَا مُغِیث".2

این همان خدائی است که قادر است بر نجات دادن درجایی که هیچ نجات‌دهنده‌ای نیست، و همان خدائی است که فریادرس است درجایی که هیچ فریادرسی نیست.

 

مرحوم شیخ مفید حکایتی شنیدنی دراین‌باره نقل می‌کنند، بدین شرح که:

ابوالحسن على بن میثم رحمه‌الله اللَّه بر شخص کافری که خدا را قبول نداشت وارد شد، درحالی‌که مردم در کنار آن ملحد جمع شده بودند.

ابوالحسن که به آنجا آمده بود گفت: من در خانه تو چیزى عجیب دیدم!

پرسیدند: چه چیز دیدی؟

گفت: یک کشتى که مردم را از این‌سوی بدان سوى می‌برد و نه کشتیبان داشت و نه ماصری، و خودبه‌خود می‌رفت و مى‏آمد!

 در همین هنگام شخص ملحد به او گفت: این ابوالحسن دیوانه است!

پرسیدند: چرا دیوانه است؟

ملحد گفت: زیرا چوبى جماد که نه حیله‏اى دارد و نه قوّتى و نه حیاتى در اوست و نه عقلى چگونه می‌تواند با مردم عبور کند.

در این هنگام ابوالحسن گفت: کدام عجیب‌تر است؟! این کشتى یا این آب که بر روى زمین از جانب راست و چپ جارى است بى‏روح و حیله و بى‏قوتى، و این علف که از زمین بیرون مى‏آید و باران که از آسمان فرود مى‏آید. تو گمان دارى کسى نیست همه‏ این‌ها را تدبیر کند و باعث وجود این‌ها باشد، ولی انکار می‌کنی که کشتى با مردم عبور نماید بدون اینکه کسى آن را تدبیر کند.

در این هنگام ملحد ساکت شد و چیزی نگفت.3



پاورقی:

1. بحار الأنوار (ط - بیروت) ؛ ج‏64 ؛ ص137

2. التوحید ؛ مرحوم شیخ صدوق ؛ ص 231

3.الفصول المختارة ؛ محمد بن محمد مفید  ؛ ص76

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.