شمشیر کجت راست کند قامت دین را
افسوس که عمرى پى اغیار دویدیم
از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم
سرمایه ز کف رفت و تجارت ننمودیم
جز حسرت و اندوه متاعى نخریدیم
بس سعى نمودیم که ببینیم رخ دوست
جانها به لب آمد رخ دلدار ندیدیم
ما تشنهلب اندر لب دریا متحیر
آبى بهجز از خوندل خود نچشیدم
اى بسته به زنجیر تو دلهای محبان
رحمى که دراینباره بسی رنج کشیدیم
رخسار تو در پرده نهانست و عیانست
بر هر چه نظر کردیم رخسار تو دیدیم
چندانکه به یاد تو شب و روز نشستیم
از شام فراقت چو سحرگه ندمیدیم
تا رشته طاعت به تو پیوسته نمودیم
هر رشته که بر غیر تو بستیم بریدیم
شاها به تولاى تو در مهد غنودیم
بر یاد لب لعل تو ما شیر مکیدیم
اى حجت حق پرده ز رخسار برافکن
کز هجر تو ما پیرهن صبر دریدیم
ما چشم براهیم به هر شام سحرگه
در راه تو از غیر خیال تو رهیدیم
اى دست خدا دست برآور که ز دشمن
بس ظلم بدیدیم و بسى طعنه شنیدیم
شمشیر کجت راست کند قامت دین را
هم قامت ما را که ز هجر تو خمیدیم
شاها ز فقیران درت روى مگردان
بر درگهت افتاده به صد گونه امیدیم
شعر از مرحوم حاج میرزاعلی اکبر نوقانى (فقیر(