ماجرای دست قطعشدهای که با دعای امیرالمؤمنین علیهالسلام به حالت سابق برگشت!
وقتی انسان به حقیقت ایمان برسد، ایمان در دل او رسوخ کرده و هرگز از آن کاسته نمیشود.
اگر می بینیم بعضی از انسانها در اثر شبهات و سختیها در ایمانشان دچار تردید میشوند یا از ایمانشان کاسته میشود، به این دلیل است که به حقیقت ایمان نرسیدهاند و ایمان در دل آنها راسخ نشده است. و الا، نه شبهات و نه بزرگترین سختیها هیچیک نمیتوانند ذرهای از ایمان او کم کنند.
در روایتی از امام باقر علیهالسلام میخوانیم:
الْمُؤْمِنُ أَصْلَبُ مِنَ الْجَبَلِ الْجَبَلُ یُسْتَقَلُّ مِنْهُ وَ الْمُؤْمِنُ لَا یُسْتَقَلُّ مِنْ دِینِهِ شَیْءٌ.1
مؤمن از کوه سخت تر است؛ (زیرا) از کوه برگرفتهشده و کم میگردد و (حالآنکه) از دین مؤمن چیزی کاسته نمیشود.
حکایت شده که مرد سیاهپوستی نزد امیرالمؤمنین علیهالسلام آمد و گفت: اى امیر مؤمنان! من دزدى کرده ام مرا پاک کن.
حضرت فرمود:
لَعَلَّکَ سَرَقْتَ مِنْ غَیْرِ حِرْزٍ (شاید از جایى که قفلى نداشته دزدى کردهاى) و سپس صورت خویش را از او برگرداند.
آن مرد عرض کرد: اى امیر مؤمنان! من از جایى سرقت نمودهام که قفل داشت؛ مرا پاک گردان.
حضرت فرمود:
لَعَلَّکَ سَرَقْتَ غَیْرَ نِصَابٍ (شاید سرقت تو به حدّ نصاب نرسیده) و باز صورت خود را از او برگرداند.
آن مرد گفت: یا امیرالمؤمنین! سرقت من به حدّ نصاب هم رسیده است.
وقتى او سه بار اقرار نمود، حضرت (حدّ سرقت را جارى نمود و) دست (انگشتان) او را قطع کرد.
آن مرد دست (انگشتان) قطعشدۀ خود را گرفت و رفت و در راه مىگفت:
قَطَعَنِی امیرالمؤمنین وَ إِمَامُ الْمُتَّقِینَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ وَ یَعْسُوبُ الدِّینِ وَ سَیِّدُ الْوَصِیِّینَ (دست مرا امیر مؤمنان و امام پرهیزکاران و قائد الغر المحجلین2 و بزرگ دین و سرور اوصیاء بریده است؛ و پیوسته حضرت را مدح و ثنا مىگفت)
امام حسن و امام حسین علیهماالسلام در راه به او برخوردند و این کلمات را از او شنیدند. خدمت پدرشان آمدند و گفتند: مرد سیاهپوستی را در راه دیدیم که شما را مدح و ثنا مىکرد.
حضرت شخصى را دنبال او فرستاد تا او را به حضورش حاضر سازند.
وقتی آن مرد برگشت حضرت (در مقام امتحان کردن ایمان آن مرد) به او فرمود:
قَطَعْتُ یَمِینَکَ وَ أَنْتَ تَمْدَحُنِی (من دست راست تو را بریدهام و تو مرا مدح و ثنا مىکنى؟!)
آن مرد عرض کرد:
یَا امیرالمؤمنین إِنَّکَ طَهَّرْتَنِی وَ إِنَّ حُبَّکَ قَدْ خَالَطَ لَحْمِی وَ دَمِی وَ عَظْمِی فَلَوْ قَطَعْتَنِی إِرْباً إِرْباً لَمَا ذَهَبَ حُبُّکَ مِنْ قَلْبِی (اى امیر مؤمنان؛ تو مرا پاک ساختى و همانا محبت تو با گوشت، خون و استخوان من مخلوط شده است. پس اگر مرا قطعهقطعه کنى باز محبت تو از قلبم خارج نمىشود)
در این هنگام امیرالمؤمنین علیهالسلام به او دعا کرد و دست بریدهشده او را سر جایش گذاشت طوری که صحیح و سالم، مانند سابق شد.3
چنانکه ملاحظه کنید اجرای حد سرقت و بریده شدن انگشتان آن شخص توسط امام علی علیهالسلام، باعث نشد از ایمان و محبت او نسبت به حضرت ذرهای کم شود!
پاورقی:
1. الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج2 ؛ ص241
2. «تحجیل» به سفیدى روى ساق چهارپاى اسب گفته مى شود که آن را زیبا مى کند، «غرّ» نیز جمع أغَرّ است و به معناى چهره مى باشد. از پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) نقل شده است که: «امت من، سفیدرو و سفیدپا هستند» (الوافى، ج 3، ص 717). حضرت در این حدیث به سفیدى (نورانیت) مواضع وضو در دست ها و پاهاى مؤمنین اشاره مى کند و سپیدى صورت و دست و پاى اسب را استعاره مى گیرد تا نورانیت مسلمانان را نشان دهد. حضرت على (علیه السلام) نیز چون رهبر بود «قائد الغرّ المحجّلین» خوانده شده است، زیرا رهبر عده اى بود که مواضع وضویشان ـ هنگامى که در رأس گواهان، دعوت شوند و یا به سوى بهشت مى روند ـ به خاطر درخشش نور آن، بسیار سفید است. (آیت الله سید محمدصادق روحانی)