شهیدی که ملائکه غسلش دادند
یکی از مسائلی که ایمان انسان را تحت تأثیر قرار میدهد، محبت و دلبستگی به امور دنیوی است. طوری که افراد زیادی در اثر این رذیلۀ نفسانی سقوط کردند.
درعینحال کسانی بودند که پا روی هوای نفس خویش گذاشتند و از دنیا و مافیها صرفنظر کردند.
شهداء جز این افراد هستند که درراه رضای خداوند و اطاعت او، از جان شیرین و از لذات دنیا گذشتند.
یکی از این شهداء، حَنْظَلَةُ بْنُ أَبِی عَامِرٍ معروف به حنظلۀ غسیل الملائکه بود.
مرحوم علی بن ابراهیم قمی راوی بزرگ شیعه، در تفسیر خود، دربارۀ وجه تسمیۀ ایشان به غسیل الملائکه ماجرای جالبی را نقل میکند. ایشان میفرماید:
حَنْظَلَةُ بْنُ أَبِی عَامِرٍ مردی از قبیله خزرج بود که در شب قبل از روزی که جنگ احد اتفاق افتاد با دختر عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی سَلُولٍ ازدواج کرده و در همان شب با او مجامعت کرد و از رسول خدا صلیالله علیه وآله اجازه خواست تا شب را در نزد همسرش بماند.
در این هنگام این آیه نازل شد:
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذَا کَانُواْ مَعَهُ عَلىَ أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ یَذْهَبُواْ حَتىَ یَسْتَْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَْذِنُونَکَ أُوْلَئکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِّمَن شِئْتَ مِنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لهَُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیم (سوره نور، آیه62)
"مؤمنان فقط آنکسانی هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده اند و هنگامیکه با او برسر کارى (مهم) اجتماع کردند، تا زمانی که از وى کسب اجازه نکنند نمىروند، کسانى که از تو اجازه مىگیرند همانهایی هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده اند، اگر براى بعض کارهایشان از تو اجازه خواستند به هرکدامشان خواستى اجازه بده و براى آنان آمرزش بخواه که خدا آمرزنده و مهربان است".
پس رسول خدا صلیالله علیه وآله به او اذن داد تا شب را در کنار همسرش سپری کند.
حنظله با اجازه رسول خدا صلیالله علیه وآله شب را در نزد همسرش ماند و با او همبستر شد و صبح از نزد او خارجشده و در میدان جنگ حاضر شد درحالیکه در حال جنابت بود. (شاید به خاطر عذری نتوانست غسل کند؛ یا اینکه شاید هنوز وقت برای غسل کردن وجود داشت)
همسر حنظله صبح فرستاد تا چهار نفر از مردان انصار بیایند و شاهد باشند که دیشب حنظله با او همبستر شده، سپس از نزد او خارجشده است. وقتى از عیالش پرسیدند چرا بر این مسئله شهادت گرفتى جواب داد: دیشب در خواب دیدم که آسمان شکافته شد و حنظله افتاد، سپس شکاف به هم آمد. دانستم که او شهید خواهد شد. کراهت داشتم که شاهد نگیرم و از او حامله شوم.
وقتى جنگ به وقوع پیوست، حنظله دید ابوسفیان (فرمانده مشرکین) سوار اسب و بین دو لشگر جولان میزند. بر او حمله کرد و عصب (رباط پای) اسب ابوسفیان را زد که براثر آن از اسب به زمین افتاد. ابوسفیان فریاد زد: ای طایفه قریش، من ابوسفیانم و این حنظله است که میخواهد مرا بکشد و سپس فرار نمود. حنظله او را تعقیب میکرد که یکى از کفار او را از عقب سر با نیزه زد و او را به شهادت رساند و بدین ترتیب حنظله به زمین افتاد.
رسول خدا صلیالله علیه وآله در بارۀ او چنین فرمود:
رَأَیْتُ الْمَلَائِکَةَ یُغَسِّلُونَ حَنْظَلَةَ بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ بِمَاءِ الْمُزْنِ فِی صَحَائِفَ مِنْ ذَهَبٍ، فَکَانَ یُسَمَّى غَسِیلَ الْمَلَائِکَةِ
"فرشتگان را دیدم که حنظله را بین زمین و آسمان با آبِ ابرِ سفید و روشنی در ظرفهای طلا غسل میدهند".
و بدین سبب او را غسیل الملائکه نامیدند.
(تفسیر القمی ؛ ج1 ؛ ص118)
ملاحظه میکنید که انسان چقدر باید وارسته باشد که در اوج جوانی و در بهترین موقعیتها برای زندگی و لذت بردن از نعمتها و لذائذ دنیوی، به خاطر رضایت خدا و اطاعت از اوامر او و رسولش در میدان جهاد حاضر شود.