توصیف زیبای عالم سنی مذهب، دربارۀ نهجالبلاغه
نهجالبلاغه، همچنان که از نام آن پیداست، دربردارندهی فصیحترین، بلیغترین و عمیقترین عبارات است که از زبان امیر بیان امیرالمؤمنین علیهالسلام صادر شده است.
زیبایی و عمق معرفتی این کلمات چنان اعجابآور است که شخصیتهای بسیاری اعم از شیعه و غیر شیعه را برای مدح آن واداشته است.
یکی از این شخصیتها، عالم برجسته مصری و یکی از شراح نهجالبلاغه «محمد عبده» است که به مدح این کتاب گرانقدر پرداخته است.
این عالم بزرگوار در مقدمه کتاب خود، توصیفی تخیلی بسیار خواندنی از نهجالبلاغه دارند که قسمتی از این مقدمه را نقل میکنیم. ایشان مینویسند:
«فقد أوفى لى حکم القدر بالاطلاع على کتاب نهج البلاغة مصادفة بلا تعمل»
برحسب تقدیر و بهطور تصادف با کتاب «نهجالبلاغه» آشنا شدم.
«أصبته على تغیر حال و تبلبل بال و تزاحم أشغال و عطلة من أعمال»
این برخورد و تصادف در وقتی بود که دچار دگرگونی و تشویش خاطر و افسردگی شده و از کارهایم بازمانده بودم.
«فحسبته تسلیة و حیلة للتخلیة»
ازاینرو نهجالبلاغه را وسیلهای برای تسلیت روح و چارهای برای برطرف ساختن اندوههای خویش یافتم.
«فتصفحت بعض صفحاته و تأملت جملا من عباراته، من مواضع مختلفات و مواضیع متفرقات»
بدین گونه بعضی از صفحات آن را تصفح نمودم و جملههایی چند از عبارات آن را از قسمتهای مختلف و موارد پراکنده، مورد دقت و تأمل قرار دادم.
«فکان یخیل لى فى کل مقام أن حروبا شبت و غارات شنت و أن للبلاغة دولة و للفصاحة صولة و أن للأوهام عرامة و للریب دعارة»
در طی مطالعه آن خیال میکردم جنگهایی اتفاق افتاده و تاراجهایی به وقوع پیوسته و این فکر برایم پدید آمد که بلاغت را دولت و نیرویی و فصاحت را صولت و سطوتی است و اوهام مشوب و تردید آنها چیزی جز فسق و پلیدی نیست.
«و أن جحافل الخطابة و کتائب الذرابة، فى عقود النظام و صفوف الانتظام، تنافح بالصفیح الأبلج و القویم الأملج و تمتلج المهج بر واضع الحجج، فتفل من دعارة الوساوس و تصیب مقاتل الخوانس. فما أنا إلا و الحق منتصر و الباطل منکسر و مرج الشک فى خمود و هرج الریب فى رکود»
اندیشیدم که انبوه سپاه خطابهها با شمشیرهای برنده، در صفهای منظم خود بانظم و ترتیب خاصی به حالت دفاع ایستادهاند و هرگونه شک و شبههای را برطرف میسازند و دلهای آشفته را آرام میکنند و بدین گونه وسوسههای پلید شکستخورده و خاطرههای سوء نابود میگردد. آری همیشه پیروزی با حق و شکست و نابودی از آن باطل است و شک و تردید خمود و خاموش میشود.
«و إن مدبر تلک الدولة و باسل تلک الصولة، هو حامل لوائها الغالب، امیرالمؤمنین على بن ابیطالب...»1
از این مطالعات بهیقین دانستم که مدبر این دولت و قهرمان این صولت (فصاحت و بلاغت) پرچمدار پیروزمند آن امیرالمؤمنین على بن أبى طالب است.
پینوشت: