اعتراف ابو بکر و عمر به ظلم کردنشان بر حضرت فاطمه علیهاالسلام
سلیم بن قیس هلالی، که از اصحاب امیر المؤمنین و امام حسن و امام حسین و امام زین العابدین و امام باقر علیهمالسلام شمرده شده است[1]، در کتاب معروف خود نوشته است:
ترجمه:
على علیهالسلام نمازهاى پنجگانه را در مسجد به جا مى آورد. هر بار که نماز مىخواند ابو بکر و عمر به او مى گفتند: «دختر پیامبر چطور است»؟! تا آنجا که بیمارى حضرت فاطمه سلاماللهعلیها شدّت یافت. ابوبکر و عمر باز هم از حال حضرت سؤال کردند و گفتند: «بین ما و او مسائلى واقع شد که خود بهتر مىدانى. اگر صلاح بدانى از او براى ما اجازه بگیر تا از گناهمان نزد او عذرخواهى کنیم»؟ حضرت فرمود: این با شماست.
آن دو برخاستند و کنار در خانه نشستند. على علیهالسلام نزد فاطمه علیهاالسلام آمد و فرمود: «اى بانوی آزاد؛ فلانى و فلانى پشت در هستند و مى خواهند بر تو سلام کنند؛ چه صلاح مى دانى»؟
حضرت زهرا علیهاالسلام عرض کرد: «خانه خانه تو و زن آزاد هم همسر توست، هر چه مى خواهى انجام بده». فرمود: «پوشش سرت را محکم کن». آن حضرت هم سر خود را پوشانید و رویش را به طرف دیوار گردانید.
ابو بکر و عمر وارد شدند و سلام کردند و گفتند: از ما راضى باش، خدا از تو راضى باشد.
حضرت زهرا علیهاالسلام فرمود: چه چیزى شما را به این کار وادار کرده است؟
ابو بکر و عمر به حضرت زهرا علیهاالسلام گفتند: ما به بدى خود اعتراف مى کنیم و امیدواریم ما را ببخشى و کینه ما را از دل بیرون آورى.
فرمود: اگر راست مى گوئید، درباره آنچه از شما سؤال مى کنم به من خبر دهید. چرا که من چیزى از شما سؤال نمى کنم مگر آنکه مى دانم شما آن را مى دانید. اگر راست بگوئید مى دانم که شما در آمدنتان راست مى گوئید. گفتند: هر چه مىخواهى سؤال کن.
فرمود: شما را بخدا قسم مى دهم، آیا از پیامبر صلى اللَّه علیه و آله شنیدید که مىفرمود: «فاطمه پاره تن من است، هر کس او را اذیّت کند مرا اذیّت کرده است»؟ گفتند: آرى.
حضرت دست ها را به سوى آسمان بلند کرد و فرمود: «خدایا این دو مرا اذیت کردند. من شکایت این دو را به پیشگاه تو و پیامبرت مىنمایم. نه به خدا قسم، هرگز از شما راضى نمىشوم تا پدرم پیامبر را ملاقات کنم و آنچه شما انجام دادید به او خبر دهم، تا در باره شما حکم کند».
اینجا بود که ابو بکر صداى واى و ویل بلند کرد و به شدّت به جزع و فزع افتاد. عمر گفت: اى خلیفه پیامبر، از سخن زنى جزع و فزع مىکنى؟![3]
این نقل تاریخی حکایت از چند مطلب مهم دارد:
1. عمر و ابوبکر، در حق حضرت فاطمه سلام الله علیها ظلم کردند و نسبت به این ظلم بزرگ، اعتراف داشتند. چرا که اگر چنین نبود هیچگاه برای عذرخواهی از آن حضرت اصرار نمیکردند.
2. آن بانوی بزرگوار، هرگز ابوبکر و عمر را نبخشیدند و عدم رضایت خود از آن دو را، هم با رفتار و هم با گفتار، صریحاً اعلام کردند.
3. براساس روایت حضرت فاطمه سلاماللهعلیها از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله که فرمود «فاطمه پاره تن من است، هر کس او را اذیّت کند مرا اذیّت کرده است»، ابوبکر و عمر با اذیت کردن حضرت صدیقة الطاهرة سلاماللهعلیها، در واقع رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را اذیت کردند.
4. حال که اذیت کردن حضرت فاطمه سلاماللهعلیها، در حکم اذیت کردن رسول خدا صلیاللهعلیهوآله است، براساس آیۀ «وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیم»[4] و آیۀ «إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً»[5]، هرکس رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را اذیت کند، گرفتار لعن و عذاب دردناک خداوند خواهد شد.
[1] معجم رجال الحدیث؛ ج 8؛ ص 217
[2] کتاب سلیم بن قیس الهلالی؛ ج2؛ حدیث 48؛ ص 869
[3] أسرار آل محمد علیهم السلام؛ ترجمه کتاب سلیم؛ اسماعیل انصارى زنجانى خوئینى؛ ص 567
[4] سوره توبه؛ آیه 61 «کسانى که پیامبر خدا را آزار مىرسانند، عذابى پر درد [در پیش] خواهند داشت»
[5] سوره احزاب؛ آیه 57 « بىگمان، کسانى که خدا و پیامبر او را آزار مىرسانند، خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و برایشان عذابى خفّتآور آماده ساخته است»