ماجرای غربت حضرت خدیجه سلاماللهعلیها در هنگام حاملگی
وقتی حضرت خدیجه سلاماللهعلیها با رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ازدواج کرد، زنان قریش او را به خاطر ازدواج با رسولالله که ثروت زیادی نداشت و از خردسالی یتیم شده بود، مورد طعنه قرار دادند و از او دوری کردند. حتی در زمان حاملگیاش به وجود نورانی حضرت زهرا سلاماللهعلیها و در زمان وضع حمل ایشان که اوج نیاز یک زن به اقوام و آشنایان است، زنان قریش او را به خاطر ازدواج با رسول خدا صلیاللهعلیهوآله تنها گذاشتند.
این نشان از بزرگواری و ایمان حضرت خدیجه سلاماللهعلیها به خدا و رسولش دارد؛ زیرا این بانوی گرامی به خاطر ازدواج با حضرت رسول، حاضر شد این سختی ها را تحمل کند.
از امام صادق علیه السلام روایت شده که:
چون خدیجه (سلاماللهعلیها) به ازدواج رسول خدا صلیاللهعلیهوآله درآمد، زنان مکه او را ترک کردند و نزد او نرفتند و بر او سلام ندادند و نگذاشتند زنى نزد او برود. به خاطر همین خدیجه (سلاماللهعلیها) به وحشت افتاد و بیتاب و اندوهناک شد.
وقتی خدیجه به فاطمه (سلاماللهعلیها) آبستن شد، «کَانَتْ فَاطِمَةُ ع تُحَدِّثُهَا مِنْ بَطْنِهَا وَ تُصَبِّرُهَا»؛ یعنی فاطمه (سلاماللهعلیها) در شکم خدیجه با او صحبت میکرد و مادرش را تسلى میداد و خدیجه این راز را از رسول خدا پنهان میکرد.
یک روز رسول خدا صلیاللهعلیهوآله وارد شد و شنید خدیجه با فاطمه (سلاماللهعلیهما) سخن میگوید. حضرت فرمود «اى خدیجه با که سخن مىگوئى»؟
خدیجه پاسخ داد: «الْجَنِینَ الَّذِی فِی بَطْنِی یُحَدِّثُنِی وَ یُؤْنِسُنِی»؛ یعنی این جنین که در شکم دارم با من سخن میگوید و با من انس میگیرد.
حضرت فرمود:
«هَذَا جَبْرَئِیلُ یُخْبِرُنِی [یُبَشِّرُنِی] أَنَّهَا أُنْثَى وَ أَنَّهَا النَّسْلَةُ الطَّاهِرَةُ الْمَیْمُونَةُ وَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى سَیَجْعَلُ نَسْلِی مِنْهَا وَ سَیَجْعَلُ مِنْ نَسْلِهَا أَئِمَّةً وَ یَجْعَلُهُمْ خُلَفَاءَهُ فِی أَرْضِهِ بَعْدَ انْقِضَاءِ وَحْیِهِ»
اى خدیجه این جبرئیل است که به من خبر میدهد این بچه دختر است و همان نسل پاک مبارک است و خداوند تبارک و تعالى نسل مرا از او مقرر میکند و از نسل او امامانى قرار میدهد و پس از انقضاء وحیش (یعنی پس از ختم نبوت و رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله) آنها را در زمین خود خلیفه میسازد.
خدیجه (سلاماللهعلیها) همیشه بر این حال بود تا زمان وضع حملش رسید و به زنان قریش و بنیهاشم پیام فرستاد که به کمک من بیایید همچنانکه به کمک زنان دیگر میروید. ولی زنان چنین پاسخ دادند که در تزویج با محمد (صلی الله علیه و آله) که یتیم ابىطالب و فقیر بود، با ما مخالفت کردى و ما به نزد تو نمیآییم و تو را کمک نخواهیم کرد. خدیجه از این جواب اندوهناک شد.
در این هنگام چهار زن گندمگون بلندقد مانند زنان بنىهاشم بر خدیجه وارد شدند و خدیجه از آمدن آنها هراسان شد. یکى از آنها گفت: اى خدیجه غم مخور که ما فرستاده پروردگار نزد تو و خواهران تو هستیم؛ من ساره ام و این آسیه دختر مزاحم که رفیق تو در بهشت است و این مریم دختر عمران و این کلثوم خواهر موسى بن عمران (علیهمالسلام) است؛ خدا ما را فرستاده تا مانند زنان به امور تو برسیم؛ یکى سمت راستش نشست و یکى سمت چپش و سومى برابرش و چهارمى پشت سرش نشست و فاطمه (سلاماللهعلیها) پاک و پاکیزه متولد شد.[1]