شبی که آسمان را از نزدیک حس کردم
روزهای پایانی رمضان المبارک سال 1395، در سفر تبلیغی که به نخجوان داشتم، یکی از شبها تصمیم گرفتیم با جناب سرکنسول به غار اصحاب کهف برویم (البته احتمال اینکه غار اصحاب کهف در نخجوان باشد ضعیف است؛ ولی بین مردم آنجا موردتوجه و احترام است).
بالاخره رسیدیم به دامنۀ کوه. شب تقریباً از نصف گذشته بود؛ مسیر تاریک بود و شرایط صعود به غار سخت بود.
چونکه قبلاً نیز غار را زیارت کرده بودیم، از رفتن به سمت غار منصرف شدیم و تصمیم گرفتیم دقائقی بر دامنۀ کوه بنشینیم.
مشغول صحبت بودیم که چشمم با آسمان افتاد...
واااای چه آسمان زیبایی! چقدر ستاره دیده میشود! تابهحال اینهمه ستاره را یکجا ندیده بودم. نمیدانم ... شاید آن شب یکی از شبهایی بود که ستارگان بهتر دیده میشدند؛ یا اینکه تاریکی محیط باعث بهتر دیده شدن آسمان میشد. نمیدانم؛ ولی هر چه بود این حجم ستارگان، با این شدت نورانیت، باریم تازگی داشت. از خوشحالی و اعجابی که برایم به وجود آمده بود نمیدانستم چه بگویم!
جالب اینکه هرازگاهی عبور شهاب را با چشم خود میدیدم و جالبتر اینکه شکل کهکشان راه شیری که بهصورت خطی از نقاط نورانی است هم دیده میشد.
واااای چه منظرهای؛ «فتبارک الله احسن الخالقین»!
ولی افسوس که چیز زیادی از ستارهشناسی نمیدانستم. همین افسوس باعث شده در بازگشتم به قم، یک دور کلاس ستارهشناسی مقدماتی و جهتیابی رفتم. ولی حیف! حیف که اینها را دیر یاد گرفتم. ایکاش وقتی که آن مناظر اعجابآور را میدیدم اینها را میدانستم.