تناسب معجزات انبیاء (ع) با اوضاع زمان خودشان
یکی از علماء ادب که از شیعیان اهل بیت علیهم السلام بود و در دربار متوکل بود «یعقوب بن اسحاق السکیت» بود.[1]
روزی متوکل از ابن سکیت تقاضا کرد تا سؤال که برای مشکل بود را از حضرت امام هادی علیهالسلام بپرسد و جواب آن را برایش بیاورد.
آن سؤال عبارت بود از اینکه: چرا خداوند حضرت موسى علیهالسلام را با عصا و حضرت عیسى علیهالسلام را با شفا دادن انسان کر و مبتلا به مرض پیسی و زنده کردن مردهها فرستاد و حضرت محمد صلی الله علیه و آله را با قرآن و شمشیر فرستاد؟!
امام هادی علیهالسلام در پاسخ به این سؤال فرمود:
«بَعَثَ اللَّهُ مُوسَى بِالْعَصَا وَ الْیَدِ الْبَیْضَاءِ فِی زَمَانٍ الْغَالِبُ عَلَى أَهْلِهِ السِّحْرُ فَأَتَاهُمْ مِنْ ذَلِکَ مَا قَهَرَ سِحْرَهُمْ وَ بَهَرَهُمْ وَ أَثْبَتَ الْحُجَّةَ عَلَیْهِمْ»
خداوند موسى را با عصا و ید بیضا مبعوث کرد در زمانى که علم رایج آن زمان سحر بود؛ پس خداوند به او قدرتى داد که سحر ایشان را مغلوب نماید و حجت بر آنها تمام شود.
«وَ بَعَثَ عِیسَى بِإِبْرَاءِ الْأَکْمَهِ وَ الْأَبْرَصِ وَ إِحْیَاءِ الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ فِی زَمَانٍ الْغَالِبُ عَلَى أَهْلِهِ الطِّبُّ فَأَتَاهُمْ مِنْ إِبْرَاءِ الْأَکْمَهِ وَ الْأَبْرَصِ وَ إِحْیَاءِ الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ فَقَهَرَهُمْ وَ بَهَرَهُمْ»
همچنین عیسى را با شفا دادن به کر و انسان مبتلا به مرض پیسی و زنده کردن مردهها مبعوث کرد در زمانى که علم پزشکى و طب در آن زمان رونق داشت. پس خداوند به وسیلۀ شفاى کران و کسانى که مبتلا به مرض پیسی بودند و و به وسیلۀ زنده کردن مردهها به اذن خودش آنها را مغلوب کرد.
«وَ بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْقُرْآنِ وَ السَّیْفِ فِی زَمَانٍ الْغَالِبُ عَلَى أَهْلِهِ السَّیْفُ وَ الشِّعْرُ فَأَتَاهُمْ مِنَ الْقُرْآنِ الزَّاهِرِ وَ السَّیْفِ الْقَاهِرِ مَا بَهَرَ بِهِ شِعْرَهُمْ وَ قَهَرَ سَیْفَهُمْ وَ أَثْبَتَ الْحُجَّةَ عَلَیْهِمْ»[2]
حضرت محمد صلی الله علیه و آله را نیز با قرآن و شمشیر[3] فرستاد در زمانی که شعر و شمشیر رونق داشت؛ پس به وسیلۀ قرآن نور بخش و شمشیر بُران شاعران و شمشیرزنان را مغلوب نمود و بر شعر و شمشیر آنها پیروز گردید و حجت بر آنها تمام شد.
نکتهای که از این روایت نورانی استفاده میشود این است که معجزات حضرات انبیاء علیهمالسلام که در جهت اثبات رسالت و نبوتشان برای مردم بود، متناسب با شرایط زمانی خوشان بود؛ به این معنی که معجزات اصلی آن حضرات از جنس همان کارهایی بود که در زمان خودشان رونق داشتند.
تناسب معجزات انبیاء علیهمالسلام با کارهایی که در زمان خودشان رونق داشت، باعث میشد که مردم نسبت به اعجاز معجزات انبیاء علیهالسلام بهتر پی ببرند؛ به این طریق که مردم متوجه میشدند که اگر کارهای خارقالعادهای که از انبیاء سر زده میشد معجزه نبود، خواص جامعه که در این زمینه مهارت داشتند باید میتوانستند این کارها را که در زمانشان رونق داشت را انجام دهند؛ حال که قادر بر چنین کارهایی نیستند، پس معلوم میشود کار انبیاء خارقالعاده و معجزه است.
بنابراین اگر معجزۀ خاص پیامبری در زمان پیامبر دیگر رخ میداد، از آنجا که مردم آشنا به نوع کار خارقالعادهای که اتفاق افتاده آشنا نبودند، شاید نمیتوانستند به عمق اعجاز کارهای انبیاء پی ببرند و بدین ترتیب حجت بر آنها تمام نمی شد.