یادداشت‌های یک طلبه

یادداشت‌ها، دروس، سخنرانی‌ها و مکتوبات حجت‌الاسلام حجت پناه‌زاده

یادداشت‌های یک طلبه

یادداشت‌ها، دروس، سخنرانی‌ها و مکتوبات حجت‌الاسلام حجت پناه‌زاده

یادداشت‌های یک طلبه

امام رضا علیه‌السلام: «رحمت خدا بر آن بنده‏‌اى که امر ما را زنده گرداند (به این صورت که) تعالیم ما را فرا گیرد و آنها را به مردم بیاموزد؛ زیرا اگر مردم زیبایی‌هاى سخن ما را بدانند، بى‌گمان از ما پیروى می‌کردند». (عیون أخبار الرضا علیه‌‏السلام، ج1، ص307)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها


یکی از مهمترین جریانات زندگی امام رضا علیه‌السلام، این بود که مأمون عباسی (خلیفۀ وقت) آن حضرت را مجبور به خروج از مدینه و رفتن به خراسان و پذیرش ولایتعهدی کرد.

مأمون می‌خواست تا با آوردن حضرت امام رضا علیه‌السلام در دستگاه خود، به خلافت ناحقش مشروعیت ببخشد.

امام رضا علیه‌السلام که متوجه این دسیسۀ مأمون بود، برای مقابله با این توطئۀ، عدم رضایت خود نسبت به رفتن به مرکز خلافت مأمون را به مردم نشان داد تا بفهماند که رفتنش به خراسان به معنی مشروعیت خلافت مأمون نیست؛ بلکه او مجبور به این سفر شده است.

یکی از این اقدامات این بود که آن حضرت هنگام خروج از مدینه، خانوادۀ خود را جمع نمود و از آنان خواست تا برایش گریه کنند.

 

از حسن‌بن‌على‌الوشاء روایت شده که حضرت امام رضا علیه‌السلام به من فرمود:

«إِنِّی حَیْثُ أَرَادُوا الْخُرُوجَ بِی مِنَ الْمَدِینَةِ جَمَعْتُ عِیَالِی فَأَمَرْتُهُمْ أَنْ یَبْکُوا عَلَیَّ حَتَّى أَسْمَعَ ... ثُمَّ قُلْتُ أَمَا إِنِّی لَا أَرْجِعُ إِلَى عِیَالِی أَبَداً»[1]

هنگامى که‏ خواستند مرا از مدینه بیرون کشند همه خانوادۀ خود را گرد خود جمع کردم و از آن‌ها خواستم که براى من گریه کنند تا صداى گریه آنان بر خودم را بشنوم و گفتم دیگر باز نخواهم گشت.



[1] عیون أخبار الرضا علیه السلام ؛ ج‏2 ؛ ص 217 و 218

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">