ماجرای دعوت مسیحیان به مباهله توسط رسول خدا (ص)
روز بیست و چهارم یا بیست و پنجم ماه ذیالحجه سال نهم هجرت، مصادف است با واقعۀ «مباهله».[1]
یکی از دلایل فضیلت اهل بیت علیهمالسلام ماجرای مباهله است. خداوند در قرآن کریم به این ماجرا اشاره کرده و میفرماید:
«فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ الله عَلَى الْکاذِبین»[2]
در آیات قبل براهین قاطعه ای بر نفی الوهیت و فرزند خدا بودن حضرت عیسی علیهالسلام اقامه شده بود.[3]
این آیه به دنبال آن آیات است و خداوند در آن به پیامبر صلیالله علیه و آله دستور مى دهد که: «هرگاه بعد از علم و دانش که (درباره مسیح) براى تو آمده (باز) کسانى با تو در آن به محاجه و ستیز برخاستند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت مى کنیم و شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت مى نماییم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود (کسانى که بهمنزله جان هستند) دعوت مىکنیم، شما هم از نفوس خود دعوت کنید، سپس مباهله مىکنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار مى دهیم».[4]
در مورد شأن نزول این آیۀ شریفه از امام صادق علیهالسلام چنین نقل شده که آن حضرت فرمودند:
نصاراى نجران وقتى براى وفد و شرفیابى حضور رسول خدا ص حرکت مىکردند، سه نفر از بزرگانشان به نام اهتم و عاقب و سید با آنان همراهى نمودند، در مدینه وقتى موقع نمازشان رسید، ناقوس نواخته به نماز ایستادند، اصحاب رسول خدا ص عرضه داشتند: یا رسولالله این مسجد تو است، مسجد اسلام است، چرا باید در اینجا ناقوس بنوازند؟ رسول خدا ص فرمود: کارى به کارشان نداشته باشید، بعدازآنکه از نمازشان فارغ شدند، به رسول خدا ص نزدیک شده، پرسیدند: مردم را به چه دینى دعوت مىکنى؟
فرمود: به شهادت دادن به اینکه جز الله معبودى نیست و اینکه من فرستاده خدایم و اینکه عیسى ع بنده اى است مخلوق که مىخورد و مى نوشید و سخن مىگفت.
پرسیدند: اگر مخلوق و بنده بود پدرش که بود؟
در اینجا به رسول خدا ص وحى شد که به ایشان بگو: شما درباره آدم چه میگویید؟ آیا بنده اى مخلوق بود، مى خورد و مى نوشید و سخن مىگفت و عمل زناشویى انجام مىداد یا نه؟
رسول خدا ص همین سؤالات را از ایشان کرد.
جواب دادند: بله بندهاى مخلوق بود و کارهایى که برشمردى مىکرد، فرمود: اگر بنده بود و مخلوق پدرش که بود؟
مسیحیان مبهوت و مغلوب شدند و خداى تعالى آیۀ فوق را فرستاد.
رسول خدا صلیالله علیه و آله به ایشان فرمود: پس با من مباهله کنید؛ اگر من صادق بودم لعنت خدا بر شما نازل شود و اگر کاذب باشم لعنتش بر من نازل شود.
مسیحیان گفتند: با ما از در انصاف درآمدى؛ و قرار گذاشتند همین کار را بکنند.
وقتى به منزل خود برگشتند، رؤسا و بزرگانشان مشورت کردند و گفتند: اگر خودش با امتش به مباهله بیایند، مباهله مىکنیم چون مى فهمیم که او پیغمبر نیست و اگر خودش با اقرباءش به مباهله بیاید مباهله نمىکنیم، چون هیچکس علیه زن و بچه خود اقدامى نمىکند، مگر آنکه ایمان و یقین داشته باشد که خطرى در بین نیست و در این صورت او در دعویاش صادق است.
فردا صبح بهطرف رسول خدا صلیالله علیه و آله روانه شدند، دیدند که تنها رسول خدا صلیالله علیه و آله و على بن ابیطالب و فاطمه و حسن و حسین علیهمالسلام براى مباهله آمدهاند.
نصاری از اشخاص پرسیدند: اینان چه کسانى هستند؟
گفتند: این مرد پسرعمو و وصى و داماد او است و این دخترش فاطمه سلامالله علیها است و این دو کودک، دو فرزندانش حسن و حسین علیهماالسلام هستند.
نصاری سخت دچار وحشت شدند و به رسول خدا ص عرضه داشتند: ما حاضریم تو را راضى کنیم، ما را از مباهله معاف بدار.
رسول خدا صلیالله علیه و آله با ایشان به جزیه مصالحه کرد و نصاری به دیار خود برگشتند.[5]
نکات:
1. ناگفته پیدا است منظور از «مباهله» این نیست که این افراد جمع شوند و نفرین کنند و سپس پراکنده شوند زیرا چنین عملى بهتنهایی هیچ فایده اى ندارد، بلکه منظور این است که این نفرین مؤثر گردد و با آشکار شدن اثر آن، دروغگویان به عذاب گرفتار شوند و شناخته گردند.[6]
2. «مسلماً ورود در چنین میدانى بسیار خطرناک است زیرا اگر دعاى او به اجابت نرسد و اثرى از مجازات مخالفان آشکار نشود نتیجهاى جز رسوایى دعوتکننده نخواهد داشت، چگونه ممکن است آدم عاقل و فهمیده اى بدون اطمینان به نتیجه، در چنین مرحله اى گام بگذارد؟ ازاینجا است که گفتهاند دعوت پیامبر ص به مباهله، یکى از نشانههاى صدق دعوت و ایمان قاطع آن حضرت است، قطعنظر از نتایجى که بعداً از مباهله به دست آمد».[7]
3. مراد از علم در «مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ»، علم ناشی از دلایل عقلی و وحی است که در آیات قبل بیان شده بود.[8]
[1] موسوعة التاریخ الإسلامى، الیوسفی الغروی، ج3، ص 557
[2] سوره آلعمران، آیه 61
[3] التفسیر الکبیر؛ ج8، ص 245
[4] تفسیر نمونه، ج2، ص 580
[5] تفسیر القمی، ج1، ص 103؛ با ترجمه محمدباقر موسوی در ترجمه تفسیر المیزان، ج3، ص: 360
[6] تفسیر نمونه، ج2، ص 580
[7] تفسیر نمونه، ج2، ص 581
[8] المیزان فی تفسیر القرآن، ج3، ص 222؛ التفسیر الکبیر، ج8، ص 248