ماجرای ساخته شدن «بیت الاحزان» حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها
مرحوم علامه محمدباقر مجلسی مینویسد:
هنگامی که پیغمبر خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم از دنیا رحلت کرد مردم از صغیر و کبیر براى آن حضرت ضجه و گریه کردند، مصیبت رحلت پیامبر خدا براى نزدیکان و یاران، دوستان و غریبان و منسوبین بسیار بزرگ شد، هیچ زن و مردى دیده نمیشد مگر اینکه مشغول گریه و ناله و ندبه بود.
ولی در میان اهل زمین و اصحاب و خویشاوندان و دوستان کسى نبود که حزن و غم و اندوه وى از بانوى من فاطمه اطهر شدیدتر باشد. غم و غصه بانوى من همچنان تجدید و زیاد میشد و گریه اش شدت میکرد.
مدت هفت روز بود که ناله فاطمه اطهر آرام نمیشد و ضجه اش آرام نمیگرفت هر روزى که مىآمد گریه حضرت زهراء از روز گذشته بیشتر میشد، موقعى که روز هشتم فرا رسید فاطمه اطهر کلیه غم و اندوه درونى خود را ظاهر کرد و به علت کم صبرى خارج شد و فریاد کشید. سپس در حالى که دامن لباسش بزمین کشیده میشد متوجه قبر پدر بزرگوارش گردید. او از شدت عبرت و اشک چیزى را نمیدید و همچنان مى آمد تا نزدیک قبر پدر بزرگوارش رسید. وقتى متوجه حجره شد و چشمش به محلى که در آنجا اذان گفته میشد افتاد پاهایش از رفتار ماند، ناله و گریه وى همچنان ادامه داشت تا اینکه غش کرد. آنگاه زنان دویدند و آب بر بدن و سینه و پهلوهاى او پاشیدند تا به هوش آمد موقعى که بهوش آمد برخاست و باز ناله و زاری کرد. سپس آن بانو فریادى زد و نالهاى کرد که نزدیک بود روح از بدنش مفارقت نماید، آنگاه اشعاری را در سوگ پدرش انشاد کرد. سپس بجانب منزل خود بازگشت و شب و روز شروع بگریه و ناله کرد، اشک وى خشک نمیشد، ناله و ضجهاش آرام نمیگرفت.
بزرگان اهل مدینه اجتماع کردند و به حضور امیرالمؤمنین على علیه السّلام مشرف شدند و گفتند: یا ابا الحسن! فاطمه شب و روز گریه میکند، هیچ کدام از ما شب در رختخواب بخواب نمیرویم، روزها بعلت مشغله و طلب وسائل زندگى قرار و آرام نداریم، ما از تو تقاضا میکنیم که فاطمه شب یا روز گریه کند.
حضرت امیر فرمود: مانعى ندارد. وقتى على علیه السّلام متوجه فاطمه اطهر شد دید آن بانوى معظمه از گریه ساکت نمیشود و تسلیت گفتن براى او ثمرى ندارد، هنگامى که چشم آن بانو به حضرت امیر افتاد لحظهاى ساکت شد.
على علیه السّلام به وى فرمود: اى دختر پیغمبر خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم بزرگان مدینه از من خواستهاند که از تو بخواهم: شب براى پدر بزرگوارت گریه کنى یا روز.
فاطمه اطهر علیها السّلام گفت: «مَا أَقَلَّ مَکْثِی بَیْنَهُمْ وَ مَا أَقْرَبَ مَغِیبِی مِنْ بَیْنِ أَظْهُرِهِمْ فَوَ اللَّهِ لَا أَسْکُتُ لَیْلًا وَ لَا نَهَاراً أَوْ أَلْحَقَ بِأَبِی رَسُولِ اللَّهِ ص» (یا ابا الحسن! من چندان مکثى در میان این مردم نخواهم کرد، بزودى من از میان این مردم میروم، یا على بخدا قسم من شب و روز از گریه آرام نخواهم شد تا اینکه به پدرم ملحق شوم).
حضرت امیر فرمود: باشد، هر منظورى که دارى انجام بده.
على علیه السّلام بعد از این جریان اطاقى خارج از شهر مدینه براى حضرت زهراى اطهر ساخت که آن را بیت الاحزان میگفتند. موقعى که صبح میشد فاطمه اطهر حضرت حسن و حسین علیهما السّلام را برمیداشت و متوجه بقیع و خارج از مدینه میشد و همچنان تا شب مشغول گریه بود. موقعى که شب فرا میرسید حضرت امیر مى آمد و فاطمه اطهر را به منزل خویش باز میگردانید.
حضرت فاطمه پس از فوت پدر بزرگوارش مدت 27 روز این برنامه را انجام میداد، آنگاه مریض شد و تا روز چهلم باقى ماند و از دنیا رحلت کرد.
منبع: بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج43، صص 175 الی 178