سه دلیل قرآنی برای دشمنی با اسرائیل
سه دلیل قرآنی برای دشمنی با اسرائیل
آیه اول: «لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً» (خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان تسلّطى نداده است).
از آنجا که کلمه «سبیل» به اصطلاح از قبیل نکره در سیاق نفى است و معنى عموم را میرساند از آیه استفاده میشود که کافران نه تنها از نظر منطق بلکه از نظر نظامى و سیاسى و فرهنگى و اقتصادى و خلاصه از هیچ نظر بر افراد با ایمان، چیره نخواهند شد.[1]
با توجه به این آیه هر طرح، عهد نامه، رفت و آمد و قراردادى که راه نفوذ کفّار بر مسلمانان را باز کند حرام است. پس مسلمانان باید در تمام جهات سیاسى، نظامى، اقتصادى و فرهنگى از استقلال کامل برخوردار باشند.[2]
بر این اساس مسلمانان حق ندارند با رژیمی سازش کنند که سالهاست در حال غصب اراضی مسلمانان است و با خلع سلاح آنان حکومت خود را بر آنان تحمیل کرده است.
آیه دوم: «رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهیراً لِلْمُجْرِمینَ»[3] (موسی گفت: پروردگارا، بهپاس اینکه بر من نعمت ارزانى داشتى، هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم بود).
به رسمیت شناختن اسرائیل یعنی تأیید ظلم ظالم، یعنی پذیرش مالکیت این رژیم بر سرزمینهای غصب کرده، یعنی چشمپوشی از تمام ظلمهایی که در طول این سالها بر مالکان اصلی این سرزمین صورت گرفته است. به رسمیت شناختن اسرائیل یعنی پشتیبانی از مجرم.
آیه سوم: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا کانُوا مَعَهُ عَلى أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتَّى یَسْتَأْذِنُوهُ»[4] (جز این نیست که مؤمنان کسانى هستند که به خدا و پیامبرش ایمان آوردهاند و هنگامیکه در کارى عمومى با او هستند، تا از او اجازه نگیرند نمى روند).
منظور از «امر جامع» هر کار مهمى است که اجتماع مردم در آن لازم است و تعاون و همکاریشان ضرورت دارد، خواه مسئله مهم مشورتى باشد، خواه مطلبى پیرامون جهاد و مبارزه با دشمن و خواه نماز جمعه در شرایط فوقالعاده و مانند آن.[5]
مسلمان نسبت به همکیشان خود بیتفاوت نمیشود، سرنوشت مسلمانان دیگر برایش بیاهمیت نیست، توصیههای رهبران دینیاش را پشت گوش نمیاندازد، از هر کاری که باعث تقویت اسلام، مسلمین و حکومت اسلامی میشود کوتاهی نمیکند. مسلمان از اجتماعات سیاسی مذهبی غایب نمیشود. برای مسلمان بودن، ایمان کافی نیست؛ توجه به جامعه و مسلمانان دیگر هم لازم است:
چرا باید مرگ بر اسرائیل بگوییم؟
خداوند هرگز راضی نیست که انسان به باقی ماندن ظالمین و حکومت آنان رضایت داشته باشد. اگر اعتقاد داریم که رژیم اسرائیل ظالم است، نباید به بقاء آن نیز راضی میبودیم. این مطلب را از حکایتی که در ادامه میآید و حدیث امام کاظم علیهالسلام که در آن آمده است میتوان فهمید:
«صَفْوَان بن مِهْرَان جَمَّال» میگوید: نزد امام کاظم علیه السلام رفتم. آن حضرت به من فرمود: اى صفوان هر چیز تو زیبا و نیک است مگر یکى. عرض کردم: قربانت شوم؛ کدام خصلت من نیک نیست؟ حضرت فرمود: کرایه دادن شترانت به این مرد (هارون الرشید). عرض کردم: به خدا سوگند، من شترانم را براى خوشگذرانى و خودنمائى و شکار و بازیگرى کرایه ندادم؛ بلکه براى رفتن به مکه کرایه دادهام و خودم هم متصدى آن نیستم و غلامانم را با او میفرستم. حضرت فرمود: اى صفوان آیا کرایه تو بر عهده آنها نیست؟ عرض کردم: چرا قربانت شوم. فرمود: آیا میخواهى آنان زنده بمانند تا کرایه تو را بدهند؟ عرض کردم: آرى. حضرت فرمود:
«فَمَنْ أَحَبَ بَقَاءَهُمْ فَهُوَ مِنْهُمْ وَ مَنْ کَانَ مِنْهُمْ کَانَ وَرَدَ النَّارَ» (هرکس ماندن آنان را دوست داشته باشد از آنان است و هرکس از آنان باشد، اهل دوزخ خواهد بود).
صفوان گفت: رفتم همه شترانم را تا آخر فروختم و خبرش به هارون رسید و مرا خواست و به من گفت: اى صفوان به من خبر رسیده که شترانت را فروختهاى؟ گفتم آرى. گفت: چرا؟ گفتم: پیرى سالخوردهام و غلامان هم نیروى کارها را ندارند. هارون گفت: هیهات هیهات من میدانم چه کسى به تو را بر این کار خوانده است و آن شخص موسى بن جعفر (علیهالسلام) است. گفتم: مرا با موسى بن جعفر (علیهالسلام) چه کار؟ گفت: این سخن را واگذار؛ بخدا اگر خوشرفتارى تو نبود، البته تو را مىکشتم..[6]
[6] رجال الکشی؛ ص 441