یادداشت‌های یک طلبه

یادداشت‌های یک طلبه

گاهی مطلبی تأثیرگذار می‌خوانم؛ سخنانی حکیمانه می‌شنوم؛ با نکاتی جالب مواجه می‌شوم.
اینجاست که حیفم می‌آید این مطالب را از دست دهم؛ نمی‌خواهم فراموششان کنم؛ و البته دوست دارم دیگران نیز از این مطالب بهره‌مند شود؛
مخصوصاً اگر این مطالب، کلام‌الله باشند که به عبارت خود قرآن «أحسن الحدیث» است؛
و یا فرمایشات معصومین علیهم‌السلام باشند که خودشان دربارۀ آن فرموده‌اند: «حدیث ما دل‌ها را زنده می‌کند».
این وبلاگ وسیله‌ای است برای این هدف تا چنین مطالبی ثبت‌ و منتشر شوند.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

یکی از اعجاز معصومین علیهم‌السلام در ماجرای بازگرداندن حجرالاسود به جایگاه اصلی خودش توسط قرامطه[1] اتفاق افتاد.

از «ابوالقاسم جعفر بن محمّد جَعْفَر بن مُحَمَّد بْن قُولَوَیْه» (متوفی 367 هجری قمری) که جزء فقهاء و محدثان بزرگ شیعه در عصر غیب صغرای بود نقل شده که مى‏ گوید:

در سال 339 هجرى، به قصد حجّ مسافرت کردم تا اینکه به بغداد رسیدم و این همان سالى بود که قرامطه «حجر الاسود» را به جایش برگردانده بودند.[2]

من قصد داشتم کسى را که حجر الاسود را در جایش نصب مى‏کند ببینم؛ چون در کتابها خوانده بودم که فقط امام هر عصرى، مى‏تواند آن را در جایش بگذارد. چنانچه در زمان حجّاج بن یوسف، امام زین العابدین علیه السلام آن را در جاى خود گذارد و استقرار پیدا کرد. ولى در بغداد، سخت مریض شدم و نتوانستم به حج بروم و از آن مرض براى خودم ترسیدم. لذا شخصى معروف به ابن هشام را نایب گرفتم و نامه مهردارى هم به او دادم و در آن نامه از آن حضرت، از مدت عمرم پرسیده بودم و اینکه آیا این مرض، مرض مرگ من است یا نه؟ به او گفتم که: تمام همّ و غم من این است که تو این نامه را به گذارنده حجرالاسود بر جاى خود برسانى و جوابش را بگیرى و به خاطر همین تو را مى‏فرستم.

شخصى که معروف به ابن هشام بود مى‏گوید: هنگامى که به مکّه رسیدم، تصمیم گرفته شد که حجر الاسود را نصب کنند و من به خادمان کعبه پول دادم تا در جایى که امکان دارد گزارنده حجرالاسود در جاى خود را ببینم، بایستم. چند نفر از خادمان نیز اطراف من ایستادند و از ازدحام جمعیت، جلوگیرى کردند. من مى‏دیدم که هر کس مى‏رفت تا آن را در جایش نصب کند، حجر الاسود مى‏لرزید و نمى‏ ایستاد. تا اینکه جوانى زیباروى و گندمگون آمد و حجرالاسود را گرفت و در جایش گزارد و سنگ ایستاد، مثل اینکه اصلا از جاى خود برداشته نشده است.

در این هنگام فریاد شادى از مردم برخاست و آن جوان به سوى درب رفت و من دنبال او رفتم و چشمم را از او بر نمى‏داشتم و مردم را این طرف و آن طرف مى‏زدم. مردم خیال مى‏کردند عقل من عیب پیدا کرده و به من مى‏خندیدند. تا اینکه آن شخص از مردم جدا شد و با حالت تأنّى و به آرامى راه مى‏رفت ولى من به او نمى‏رسیدم. تا به جایى رسید که جز من کسى دیگر او را نمى‏دید. ایستاد و متوجه من شد و فرمود: «هَاتِ مَا مَعَکَ» (آنچه با خود دارى را بیاور). پس نامه را به او دادم. بدون اینکه به نامه‏ نگاه کند فرمود: «قُلْ لَهُ لَا خَوْفَ عَلَیْکَ فِی هَذِهِ الْعِلَّةِ وَ یَکُونُ مَا لَا بُدَّ مِنْهُ بَعْدَ ثَلَاثِینَ سَنَةً» (به او بگو: از این مرض خوفى براى تو نیست و آن چیزى که از او فرارى نیست، بعد از سى سال مى‏باشد).

راوى مى‏گوید: چنان دهشتى به من حاکم شده بود که نمى‏توانستم هیچ گونه حرکتى بکنم. تا اینکه مرا ترک کرد و رفت.

ابو القاسم، این جمله را فهمید و هنگامى که سال 369 هجرى رسید، مریض شد و کارهایش را جور کرد و به فکر تجهیز و قبر خود افتاد. و وصیّت خود را نوشت و در این مورد، زیاد کوشش مى‏کرد. به او گفتند: از چه مى‏ترسى؟ امیدواریم که خدا سلامتى را به تو مرحمت فرماید. پس براى تو خوفى نیست. ابو القاسم گفت: این همان سالى است که مرا از آن ترسانده ‏اند و در همان مرض هم از دنیا رفت.[3]



[1]فرقه‌ای از اسماعیلیه که مبارکه نام داشتند و به امامت امامة محمد بن إسماعیل که جانشین پدرش اسماعیل فرزند امام صاق علیه السلام بود قائل بودند. از این فرقه، فرقه‌ای به نام «قرامطة» منشعب شد که در اواخر قرن سوم در ایام أیّام عبید اللَّه المهدی عرصه سیاست و عقاید نقش داشتند (آیت الله سبحانی، بحوث فی الملل و النحل، ج ‏، ص 325) آنان که بازماندگان فرقه مبارکه از اسماعیلیه بودند، معتقد بودند اسماعیل در زمان حیات پدرش امام صادق علیه‌السلام از دنیا رفت و بر امامت و جانشینی پسرش محمد تصریح کرد (مرحوم شیخ مفید، الفصول المختارة، ص 305).

[2] درسال 317 هجری قمری قرامطه حجرالاسود را از کعبه جدا کردند. سپس آن را به کوفه برده و در ستون هفتم مسجد جامع کوفه نصب کردند تا مرد آن را ببینند. پس از 22 سال در  ذی القعده سال 339 هجری قمری  آن را به محل اصلی اش برگرداندند (الکامل لابن الأثیر، ج 8، ص 486، البدایة و النهایة لابن کثیر، ج 11، ص 223).

[3] الخرائج و الجرائح ؛ ج‏1 ؛ ص475 الی 478؛ قطب الدین راوندى، سعید بن هبة الله، 3جلد، مؤسسه امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشریف، قم، چاپ اول، 1409 ق؛ با استفاده از ترجمه «جلوه‏هاى اعجاز معصومین علیهم‌السلام، ص361».

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.