حکایت برخورد امام صادق علیهالسلام با کسی که به غلامش نسبت ناروا داد
يكشنبه, ۲۶ آذر ۱۴۰۲، ۰۷:۵۲ ب.ظ
حضرت امام صادق علیهالسلام دوستى داشت که آن حضرت را به هر جا که میرفت رها نمیکرد و از او جدا نمیشد. روزى در بازار کفاشها همراه حضرت میرفت و دنبالشان غلام او که از اهل سند بود مى آمد، ناگاه آن مرد به پشت سر خود متوجه شده و غلام را خواست و او را ندید و تا سه مرتبه بدنبال برگشت و او را ندید، بار چهارم که او را دید گفت «یَا ابْنَ الْفَاعِلَةِ أَیْنَ کُنْتَ» (اى زنا زاده کجا بودى؟)
حضرت امام صادق علیهالسلام دست خود را بلند کرده و به پیشانى خود زد (فَرَفَعَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَدَهُ فَصَکَّ بِهَا جَبْهَةَ نَفْسِهِ) و فرمود:
«سُبْحَانَ اللَّهِ تَقْذِفُ أُمَّهُ قَدْ کُنْتُ أَرَى أَنَّ لَکَ وَرَعاً فَإِذَا لَیْسَ لَکَ وَرَعٌ فَقَالَ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ أُمَّهُ سِنْدِیَّةٌ مُشْرِکَةٌ فَقَالَ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ لِکُلِّ أُمَّةٍ نِکَاحاً تَنَحَّ عَنِّی»
[سبحان اللَّه مادرش را بزنا متهم کنى؟ من خیال میکردم تو خوددار و پارسائى و اکنون مىبینم که ورع و پارسائى ندارى؟ عرض کرد: قربانت گردم مادرش زنى است از اهل سند و مشرک است؟ فرمود: مگر ندانسته که هر ملتى براى خود ازدواجى دارند، از من دور شو].
عمرو بن نعمان (راوى حدیث) گوید:
«فَمَا رَأَیْتُهُ یَمْشِی مَعَهُ حَتَّى فَرَّقَ الْمَوْتُ بَیْنَهُمَا»
[دیگر او را ندیدم که با آن حضرت راه برود تا تا آنگاه که مرگ میان آنها جدائى انداخت].
و در روایت دیگرى است که فرمود:
« إِنَّ لِکُلِّ أُمَّةٍ نِکَاحاً یَحْتَجِزُونَ بِهِ مِنَ الزِّنَا»[1]
[(آیا ندانسته که) براى هر امتى ازدواجى است که به وسیله آن از زنا جلوگیرى کنند].[2]
[1] الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج2 ؛ ص324، ، 4جلد، کتاب فروشى علمیه اسلامیه - تهران، چاپ: اول، 1369 ش
[2] ترجمه مصطفوى ؛ ج4 ؛ ص15