حکایتی از حلم آیه الله سید ابوالحسن اصفهانی
يكشنبه, ۲۷ اسفند ۱۴۰۲، ۱۰:۳۷ ق.ظ
یکی از طلاب حکایت کرد که در صحن امام حسین علیهالسلام نشسته بودم و مردی در کنار من ایستاده بود. مرحوم آیه الله سید ابوالحسن اصفهانی با اصحابش از حرم مقدس امام حسین علیه السلام خارج شد و صحن مطهر را از در تل زینبیه ترک گفت: بروم سید را دشنام بگویم. سپس دنبال سید حرکت کرد تا آنکه هر دو از آنجا گذشتند. هنوز لحظاتی نگذشته بود که دیدم مرد دشنام دهنده با چشم گریان برگشت. علت را پرسیدم، پاسخ داد: من سید را تا در منزل دشنام دادم، اما همین که به در منزل رسیدم، سید فرمود «همین جا توقف کن، من با تو کاری ندارم» و داخل منزل شد. طولی نکشید از منزل خارج شد و فرمود:
«بگیر این پولها را و هر موقع دست تنگ شدی به ما مراجعه کن، زیرا ممکن است چنانچه به غیر ما مراجعه کنی حاجت تو را برآورده نسازد. دیگر آنکه من آمادگی دارم که هرگونه دشنام و ناسزایی را بشنوم و لیکن استدعای من آن است که عرض و ناموس مرا مورد دشنام قرار ندهی. این کلمات پیامبر گونه ی سید چنان اثر عمیقی بر من گذاشت که نزدیک بود قالب تهی کنم. چشمانم از اشک پرشد و همان طوری که میبینی رعشه بر اندامم افتاد.[1]
قال رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم:
«إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ الْجَنَّةَ عَلَى کُلِّ فَحَّاشٍ بَذِیءٍ قَلِیلِ الْحَیَاءِ- لَا یُبَالِی مَا قَالَ وَ لَا مَا قِیلَ لَه ...»[2]
[همانا خداوند ، بهشت را بر هر بد زبانِ ناسزاگوى کمحیایى که نه از آنچه مى گوید ، باکى دارد و نه از آنچه درباره اش گفته مى شود].
[1] مردان علم در میدان عمل، ص 21۰
[2] کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج2، ص323، 8جلد، دار الکتب الإسلامیة - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق.