یادداشت‌های یک طلبه

یادداشت‌های یک طلبه

امام رضا علیه‌السلام: «رحمت خدا بر آن بنده‏‌اى که امر ما را زنده گرداند (به این صورت که) تعالیم ما را فرا گیرد و آنها را به مردم بیاموزد؛ زیرا اگر مردم زیبایی‌هاى سخن ما را بدانند، بى‌گمان از ما پیروى می‌کردند». (عیون أخبار الرضا علیه‌‏السلام، ج1، ص307)

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

از حضرت امام صادق علیه‌السلام روایت شده که فرمودند:

«إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ وَقَفَ عَبْدَانِ مُؤْمِنَانِ لِلْحِسَابِ کِلَاهُمَا مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَقِیرٌ فِی الدُّنْیَا وَ غَنِیٌّ فِی الدُّنْیَا»

[روز قیامت دو بنده به پاى حساب می‌ایستند که اهل بهشت هستند ولى یکى در دنیا فقیر بود و دیگرى توانگر]

«فَیَقُولُ الْفَقِیرُ یَا رَبِّ عَلَى مَا أُوقَفُ فَوَ عِزَّتِکَ إِنَّکَ لَتَعْلَمُ أَنَّکَ لَمْ تُوَلِّنِی وِلَایَةً فَأَعْدِلَ فِیهَا أَوْ أَجُورَ وَ لَمْ تَرْزُقْنِی مَالًا فَأُؤَدِّیَ مِنْهُ حَقّاً أَوْ أَمْنَعَ وَ لَا کَانَ رِزْقِی یَأْتِینِی مِنْهَا إِلَّا کَفَافاً عَلَى مَا عَلِمْتَ وَ قَدَّرْتَ لِی»

[آن فقیر گوید خدایا براى چه من بایستم؟! به عزتت سوگند تو میدانى نه متصدى مقامى بودم که مسئول عدل و ظلم آن باشم، نه مالى به من دادى که از اداى حق آن بپرسى و روزیم به اندازه کفایت بوده چنانچه خود دانى و مقدر کرده بودى]

«فَیَقُولُ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ صَدَقَ عَبْدِی خَلُّوا عَنْهُ یَدْخُلِ الْجَنَّةَ»

[خداوند جل جلاله فرماید: بنده‏ام راست می‌گوید او را رها کنید به بهشت رود]

«وَ یَبْقَى الْآخَرُ حَتَّى یَسِیلَ مِنْهُ مِنَ الْعَرَقِ مَا لَوْ شَرِبَهُ أَرْبَعُونَ بَعِیراً لَکَفَاهَا ثُمَّ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ»

[دیگرى می‌ماند تا آنقدر عرق می‌ریزد که اگر چهل شتر بنوشد آن‌ها را بس است، سپس به بهشت می‌رود]

«فَیَقُولُ لَهُ الْفَقِیرُ مَا حَبَسَکَ»

[آن فقیر از او پرسد چه چیز تو را بازداشت؟]

«فَیَقُولُ طُولُ الْحِسَابِ مَا زَالَ الشَّیْ‏ءُ یَجِیئُنِی بَعْدَ الشَّیْ‏ءِ یَغْفِرُ لِی ثُمَّ أُسْأَلُ عَنْ شَیْ‏ءٍ آخَرَ حَتَّى تَغَمَّدَنِیَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْهُ بِرَحْمَتِهِ وَ أَلْحَقَنِی بِالتَّائِبِینَ»

[آن فرد توانگر گوید طول حساب؛ هر چیزى که پیش مى ‏آوردند مرا نومید می‌کرد و مرا مى ‏آمرزیدند و از چیز دیگر پرسش می‌شدم تا خدا مرا به رحمت خود فرا گرفت و به توبه کنندگان ملحق کرد]

«فَمَنْ أَنْتَ»؟

[فرد توانگر از آن مرد فقیر می‌پرسد: تو کیستى؟]

«فَیَقُولُ أَنَا الْفَقِیرُ الَّذِی کُنْتُ مَعَکَ آنِفاً»

[مرد فقیر گوید: من همان فقیر بودم که تا پاى حساب با تو بودم]

«فَیَقُولُ لَقَدْ غَیَّرَکَ النَّعِیمُ بَعْدِی»[1]

[گوید از نعمت در این مدت مفارقت تو را چنان تغییر داده است که نشناختمت].[2]


[1] ابن بابویه، محمد بن على، الأمالی، ص 360، 1جلد، کتابچى - تهران، چاپ: ششم، 1376ش

[2] ترجمه کمره‏اى، ص 360، 1جلد، کتابچى - تهران، چاپ: ششم، 1376ش

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.