یادداشت‌های یک طلبه

یادداشت‌های یک طلبه

امام رضا علیه‌السلام: «رحمت خدا بر آن بنده‏‌اى که امر ما را زنده گرداند (به این صورت که) تعالیم ما را فرا گیرد و آنها را به مردم بیاموزد؛ زیرا اگر مردم زیبایی‌هاى سخن ما را بدانند، بى‌گمان از ما پیروى می‌کردند». (عیون أخبار الرضا علیه‌‏السلام، ج1، ص307)

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

چرا مرگ، نعمت بزرگ خداوند است؟!

پنجشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۷:۴۰ ب.ظ

به دلایل مختلف، می‌توان مرگ را یکی از نعمت‌های بزرگ خداوند دانست، از جمله اینکه:

1. مرگ سبب انتقال به آخرت براى رسیدن به ثواب اعمال و زندگى جاودان و سعادت دائمى است.

«لِیَجْزِیَ اَلَّذِینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ اَلَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى»[1] [جزا دهد آنان را که بدى کردند بانچه کردند و جزا دهد آنان را که خوبى کردند بخوبى‏].

زندگى دنیا مقدمه حیات اخروى است و معلوم است که انتقال از مقدمه به نتیجه، نعمت است.[2]

البته نسبت به غیر مؤمنان نیز مى‌توان مرگ را نعمت دانست؛ زیرا ماندن چنین افرادى در دنیا باعث مى‌شود که به گناهانشان افزوده شود.

2. مرگ مایه عبرت و تذکر است.[3]

3. اگر تولید نسل انسان‌ها ادامه یابد و مرگى در میان نباشد، زمین براى زندگى افراد جدید گنجایش نخواهد داشت و انسان در زندگى با دشوارى‌ها و مشکلات فراوانى روبه‌رو مى‌شد که او را از طلب روزى و امرار معاش باز مى‌داشت. لذا تدبیر حکیمانه الاهى ایجاب مى‌کند که مرگ به عنوان نعمتى الاهى در زندگى دنیوى جارى باشد.[4]

در همین باره، امام صادق علیه‌السلام فرموده است: «در روزگاران گذشته عده‌اى به پیغمبرى که داشتند، گفتند: دعا کن پروردگارت مرگ را از ما برگیرد. آن پیغمبر برایشان دعا کرد و خداوند مرگ را از آنان برداشت. پس تعدادشان افزایش یافت به حدى که منازل و خانه‌ها برایشان تنگ شد و نسل زیاد گشت و صبح که مى‌شد مرد (خانه) مشغول غذا دادن به پدر و پدربزرگ و مادر و مادربزرگ خود مى‌شد و آن‌ها را نظافت مى‌کرد و به سر و وضعشان رسیدگى مى‌نمود. این بود که از کسب و کار افتادند پس گفتند: از پروردگارت تقاضا کن ما را به همان حالى که داشتیم بازگرداند. پیامبرشان از پروردگارش خواهش کرد و خداوند آن جماعت را به حال اولشان بازگردانید».[5]

از امام صادق علیه‌السلام روایت شده: ساره به حضرت ابراهیم علیه السّلام عرض کرد: اى ابراهیم سن تو بالا رفته کاش از خداوند عزّ و جلّ مى‏خواستى فرزندى به تو دهد که چشم ما به آن روشن گردد چه آن که حقّ تبارک و تعالى تو را خلیل خود قرار داده و او دعاء تو را اگر بخواهد مستجاب مى‏گرداند. حضرت فرمودند: جناب ابراهیم از پروردگارش خواست که به او فرزندى دانا روزى کند، پس خداى عزّ و جلّ به او وحى کرد: من غلام و پسرى دانا به تو ارزانى داشتم و سپس به واسطه اطاعتت از من مورد امتحان و آزمایشت قرار مى ‏دهم. حضرت امام صادق علیه السّلام فرمودند: جناب ابراهیم علیه السّلام بعد از این بشارت سه سال صبر کردند سپس از جانب خداى عزّ و جلّ بشارت آمد، ساره به آن حضرت عرض کرد: سن تو زیاد شده و مرگت نزدیک گشته کاش خدا را مى‏ خواندى و از درگاهش مى‏طلبیدى که اجلت را تأخیر انداخته و عمرت را طولانى مى ‏کرد و بدین ترتیب با ما زندگى مى‏کردى و چشممان را روشن مى‏نمودى. حضرت فرمودند: ابراهیم علیه السّلام از پروردگارش آن را درخواست نمود و خداى عزّ و جلّ به او وحى کرد راجع به طول عمر هر چه خواستى از من سؤال کن به تو اعطا مى‏ کنم. امام علیه السّلام فرمودند: ابراهیم این خبر را به ساره داد و ساره به او عرض کرد: از خدا بخواه تا تو را نمیراند تا وقتى که خودت از او درخواست مرگ نمایى، پس ابراهیم علیه السّلام همین خواهش را از خدا نمود و خدا به او وحى نمود که دعایت را اجابت کرده و مطابق خواسته‏ات قرار دادم. ابراهیم این خبر را به ساره داد و وى را از وحى خداى عزّ و جلّ مخبر ساخت، ساره عرض کرد: شکر خداى را بجا آور و طعامى درست کن و فقراء و نیازمندان را دعوت نما تا از آن تناول کنند، پس ابراهیم چنان کرد، طعامى پخت و مردم را بر آن خواند و در میان دعوت‏شدگان پیرمرد ضعیف و نابینایى که عصا کشى داشت به‏ چشم مى ‏خورد، ابراهیم علیه السّلام او را بر سر سفره نشاند. امام علیه السّلام فرمودند: آن پیرمرد نابینا دست دراز نمود و لقمه‏اى برداشت و به طرف دهانش برد ولى ضعف مفرط دست او را به راست و چپ مى‏برد سپس دست به طرف پیشانى رفت در این وقت آن عصاکش دست وى را گرفت و به طرف دهانش برد، پس از آن پیرمرد اعمى لقمه‏اى دیگر برداشت و آن را به چشم خود زد. امام علیه السّلام فرمودند: ابراهیم علیه السّلام به نابینا و حرکاتى که مى‏کرد مى‏نگریست و از آن تعجّب مى‏ کرد لذا از آن شخص عصاکش پرسید و جهت آن را خواستار شد، عصا کش گفت: آنچه از این پیرمرد نابینا مى‏ بینى منشأ آن ضعف و ناتوانى است. ابراهیم علیه السّلام حدیث نفس کرد و پیش خود گفت: یعنى من نیز وقتى به سن کهولت رسیدم مثل این شخص مى گردم؟ سپس بعد از آنچه از آن پیرمرد دیده بود خدا را مورد خطاب قرار داد و عرضه داشت: بار خدایا مرا در همان اجلى که برایم مقدّر کرده بودى از دنیا.[6]

4. مرگ لطف است براى مکلف است؛ زیرا اگر خدا ثواب را در همین دنیا مى‌داد، مستلزم الجاء و اضطرار براى عمل بود و این موجب مى‌شد که استحقاق ثواب حاصل نشود. از این رو خداوند مرگ را فاصله میان ثواب و عمل قرار داد تا بنده، اطاعت را براى خوبى آن به جاى آورد و آن‌گاه مستحق ثواب آن شود.[7]

به نقل از معارف و عقاید، ج 6، سلیمانی‌ بهبهانی، عبدالرحیم؛ مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه؛ دفتر تدوین متون درسی


[1] نجم / 31؛ ر. ک: مجمع البیان، ج 9، ص 271.

[2] ر. ک: المیزان، ج 19، ص 101.

[3] تفسیر القرآن الکریم شبّر، ص 497.

[4] ر. ک: الشفاء (الطبیعیات)، جزء 1، ص 40.

[5] الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏3 ؛ ص260: عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ قَوْماً فِیمَا مَضَى قَالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمْ ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یَرْفَعُ عَنَّا الْمَوْتَ فَدَعَا لَهُمْ فَرَفَعَ اللَّهُ عَنْهُمُ الْمَوْتَ فَکَثُرُوا حَتَّى ضَاقَتْ عَلَیْهِمُ الْمَنَازِلُ وَ کَثُرَ النَّسْلُ وَ یُصْبِحُ الرَّجُلُ یُطْعِمُ أَبَاهُ وَ جَدَّهُ وَ أُمَّهُ وَ جَدَّ جَدِّهِ وَ یُوَضِّیهِمْ‏ وَ یَتَعَاهَدُهُمْ فَشَغَلُوا عَنْ طَلَبِ الْمَعَاشِ فَقَالُوا سَلْ لَنَا رَبَّکَ أَنْ یَرُدَّنَا إِلَى حَالِنَا الَّتِی کُنَّا عَلَیْهَا فَسَأَلَ نَبِیُّهُمْ رَبَّهُ فَرَدَّهُمْ إِلَى حَالِهِمْ.

[6] علل الشرائع ؛ ج‏1 ؛ ص38 و 39: الْحِمْیَرِیُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ وَ غَیْرِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ‏ إِنَّ سَارَةَ قَالَتْ لِإِبْرَاهِیمَ یَا إِبْرَاهِیمُ قَدْ کَبِرْتَ فَلَوْ دَعَوْتَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَرْزُقَکَ وَلَداً تَقَرُّ أَعْیُنُنَا بِهِ فَإِنَّ اللَّهَ قَدِ اتَّخَذَکَ خَلِیلًا وَ هُوَ مُجِیبٌ لِدَعْوَتِکَ إِنْ شَاءَ قَالَ فَسَأَلَ إِبْرَاهِیمُ رَبَّهُ أَنْ یَرْزُقَهُ غُلَاماً عَلِیماً فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ أَنِّی وَاهِبٌ لَکَ غُلَاماً عَلِیماً ثُمَّ أَبْلُوکَ بِالطَّاعَةِ لِی قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَمَکَثَ إِبْرَاهِیمُ بَعْدَ الْبِشَارَةِ ثَلَاثَ سِنِینَ ثُمَّ جَاءَتْهُ الْبِشَارَةُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنَّ سَارَةَ قَدْ قَالَتْ لِإِبْرَاهِیمَ إِنَّکَ قَدْ کَبِرْتَ وَ قَرُبَ أَجَلُکَ فَلَوْ دَعَوْتَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یُنْسِئَ فِی أَجَلِکَ وَ أَنْ یَمُدَّ لَکَ فِی الْعُمُرِ فَتَعِیشَ مَعَنَا وَ تَقَرَّ أَعْیُنُنَا قَالَ فَسَأَلَ إِبْرَاهِیمُ رَبَّهُ ذَلِکَ قَالَ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ سَلْ مِنْ زِیَادَةِ الْعُمُرِ مَا أَحْبَبْتَ تُعْطَهُ قَالَ فَأَخْبَرَ إِبْرَاهِیمُ سَارَةَ بِذَلِکَ فَقَالَتْ لَهُ سَلِ اللَّهَ أَنْ لَا یُمِیتَکَ حَتَّى تَکُونَ أَنْتَ الَّذِی تَسْأَلُهُ الْمَوْتَ قَالَ فَسَأَلَ إِبْرَاهِیمُ رَبَّهُ ذَلِکَ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ ذَلِکَ لَکَ قَالَ فَأَخْبَرَ إِبْرَاهِیمُ سَارَةَ بِمَا أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ فِی ذَلِکَ فَقَالَتْ سَارَةُ لِإِبْرَاهِیمَ اشْکُرِ اللَّهَ وَ اعْمَلْ طَعَاماً وَ ادْعُ عَلَیْهِ الْفُقَرَاءَ وَ أَهْلَ الْحَاجَةِ قَالَ فَفَعَلَ ذَلِکَ إِبْرَاهِیمُ وَ دَعَا إِلَیْهِ النَّاسَ فَکَانَ فِیمَنْ أَتَى رَجُلٌ کَبِیرٌ ضَعِیفٌ مَکْفُوفٌ مَعَهُ قَائِدٌ لَهُ فَأَجْلَسَهُ عَلَى مَائِدَتِهِ قَالَ فَمَدَّ الْأَعْمَى یَدَهُ فَتَنَاوَلَ لُقْمَةً وَ أَقْبَلَ بِهَا نَحْوَ فِیهِ فَجَعَلَتْ تَذْهَبُ یَمِیناً وَ شِمَالًا مِنْ ضَعْفِهِ ثُمَّ أَهْوَى بِیَدِهِ إِلَى جَبْهَتِهِ فَتَنَاوَلَ قَائِدُهُ یَدَهُ فَجَاءَ بِهَا إِلَى فَمِهِ ثُمَّ تَنَاوَلَ الْمَکْفُوفُ لُقْمَةً فَضَرَبَ بِهَا عَیْنَهُ قَالَ وَ إِبْرَاهِیمُ ع یَنْظُرُ إِلَى الْمَکْفُوفِ وَ إِلَى مَا یَصْنَعُ قَالَ فَتَعَجَّبَ إِبْرَاهِیمُ مِنْ ذَلِکَ وَ سَأَلَ قَائِدَهُ عَنْ ذَلِکَ فَقَالَ لَهُ الْقَائِدُ هَذَا الَّذِی تَرَى مِنَ الضَّعْفِ فَقَالَ إِبْرَاهِیمُ فِی نَفْسِهِ أَ لَیْسَ إِذَا کَبِرْتُ أَصِیرُ مِثْلَ هَذَا ثُمَّ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ سَأَلَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حَیْثُ رَأَى مِنَ الشَّیْخِ مَا رَأَى فَقَالَ اللَّهُمَّ تَوَفَّنِی فِی الْأَجَلِ الَّذِی کَتَبْتَ لِی فَلَا حَاجَةَ لِی فِی الزِّیَادَةِ فِی الْعُمُرِ بَعْدَ الَّذِی رَأَیْت.

[7] ر. ک: مجمع‌البیان، ج 9-10، ص 206.

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.