روایتی از شبزندهداری امیرالمؤمنین علیهالسلام
شبهنگام بود.
در محوطه دارالامارۀ کوفه دراز کشیده بود.
میدانست که شبهای امیرالمؤمنین علیهالسلام، شبهای معمولی نیست که به خواب و غفلت بگذرد.
شنیده بود که آن حضرت، چه مناجات جانسوزی در دل شب با پروردگارش دارد.
شاید دوست نداشت بخوابد و این فرصت را که به همجواری با مولای مناجاتیان برایش نصیب شده بود از دست بدهد.
ناگهان دید که حضرت وارد محوطه شد، درحالیکه بهمانند شخص واله و سرگشته بود.
دید که حضرت دست بر دیوار گذاشته و با صدایی جانسوز و دلنشین این آیات قرآن را تلاوت میکند که:[1]
إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ (وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ
الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ
رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ
رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادِی لِلْإِیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنَّا سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ
رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِکَ وَ لا تُخْزِنا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ)[2]
با خود گفت خدایا این چه منظرهای است؟! خدایا اگر ولیّ تو که دارای مقام عصمت است، اینچنین از تو پروا میکند، تکلیف ما چیست؟
همچنان مشغول مشاهدۀ این منظرۀ عجیب بود که حضرت او را صدا کرد:
«ای حبه؛ آیا بیداری»؟
عرض کرد: آری ای مولای من؛ بیدارم. شما که در مقابل پروردگار اینچنین هستید، پس ما چه باید بکیم؟!
حضرت چشمانش پر از اشک شد و فرمود:
«یَا حَبَّةُ إِنَّ لِلَّهِ مَوْقِفاً وَ لَنَا بَیْنَ یَدَیْهِ مَوْقِفٌ لَا یَخْفَى عَلَیْهِ شَیْءٌ مِنْ أَعْمَالِنَا یَا حَبَّةُ إِنَّ اللَّهَ أَقْرَبُ إِلَیْکَ وَ إِلَیَ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ یَا حَبَّةُ إِنَّهُ لَنْ یَحْجُبَنِی وَ لَا إِیَّاکَ عَنِ اللَّهِ شَیْءٌ»
ای حبه خداوند در جایگاهی است که هیچیک از اعمال ما از او مخفی نیست؛ ای حبه خداوند از رگ گردن به تو نزدیکتر است؛ ای حبه هیچچیزی نمیتواند حجاب بین من و تو را و خداوند متعال باشد.[3]
[1] در این روایت فقط ابتدای آیه (إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) ذکر شده است و ابن فقره بین آیۀ 164 سوره بقره و آیۀ 190 سورۀ آلعمران مشترک است. ولی از قرائن موجود در این روایت، مثل تناسب زمانی تلاوت آیه که شبهنگام بود و حضرت علی علیهالسلام بجای خواب رو به مناجات با پروردگار آورده بود و نیز فقرۀ «یَقْرَأُ هَذِهِ الْآیَاتِ» معلوم میشود که ظاهراً مقصود از آیۀ گفتهشده، آیات 190 تا 194 سورۀ آلعمران است.
[2] مسلماً در آفرینش آسمانها و زمین و آمدورفت شب و روز، نشانه هاى (روشنى) براى خردمندان است. همانها که خدا را در حال ایستاده و نشسته و آنگاهکه بر پهلو خوابیده اند، یاد مىکنند؛ و در اسرار آفرینش آسمانها و زمین مىاندیشند؛ (و مىگویند:) بار الها! اینها را بیهوده نیافریده اى؛ منزهى تو؛ ما را از عذاب آتش، نگاهدار. پروردگارا! هر که را تو (به خاطر اعمالش،) به آتش افکنى، او را خوار و رسوا ساخته اى؛ و براى افراد ستمگر، هیچ یاورى نیست. پروردگارا! ما صداى منادى (تو) را شنیدیم که به ایمان دعوت مىکرد که: «به پروردگار خود، ایمان بیاورید!» و ما ایمان آوردیم؛ پروردگارا! گناهان ما را ببخش! و بدیهای ما را بپوشان! و ما را با نیکان (و در مسیر آنها) بمیران. پروردگارا! آنچه را بهوسیله پیامبرانت به ما وعده فرمودى، به ما عطا کن! و ما را در روز رستاخیز، رسوا مگردان! زیرا تو هیچگاه از وعده خود، تخلف نمىکنى (ترجمۀ آیتالله مکارم شیرازی)
[3] این حکایت، بیانی داستان گونه از ملاقات حبه عرنی و نوف بکالی با امیرالمؤمنین علیهالسلام است که متن کامل و دقیق آن در صفحۀ 266 کتاب شریف «فلاح السائل و نجاح المسائل» نقل شده است.