یادداشت‌های یک طلبه

یادداشت‌های یک طلبه

امام رضا علیه‌السلام: «رحمت خدا بر آن بنده‏‌اى که امر ما را زنده گرداند (به این صورت که) تعالیم ما را فرا گیرد و آنها را به مردم بیاموزد؛ زیرا اگر مردم زیبایی‌هاى سخن ما را بدانند، بى‌گمان از ما پیروى می‌کردند». (عیون أخبار الرضا علیه‌‏السلام، ج1، ص307)

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

سه حکایت عجیب درباره استجابت دعا در ماه رجب

چهارشنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۷، ۰۵:۰۰ ب.ظ


ماه رجب یکی از ماه‌های حرام است که از اهمیت و فضیلت بسیاری برخوردار بوده و هست.

بر اساس روایات، دعا در این ماه به درجه استجابت نزدیک‌تر است. حتی در زمان جاهلیت هم مردم دعاهای مهم و مباهله (نفرین کردن بر کسی) هایشان را تا ماه رجب به تأخیر می‌انداختند تا در این ماه انجام دهند.

 

مرحوم سید بن طاووس در کتاب شریف اقبال الاعمال، سه حکایت عجیب و عبرت‌آموز در این رابطه نقل می‌کند.

ایشان در ج3 و ص181 از این کتاب (چاپ دفتر تبلیغات اسلامى‏) می‌فرمایند:

 

مردى گذرش به نابیناى زمین‌گیر افتاد و گفت: چرا این شخص از خداوند متعال نمى‌خواهد که او را عافیت داده و تندرست بگرداند؟

به او پاسخ دادند: آیا این شخص را نمى‌شناسى؟ این همان کسى است که «بریق عیاض» بر او مباهله و لعنت کرده است.

گفت: «عیاض» را صدا کنید. او را صدا کردند.

آن مرد خطاب به «عیاض» گفت: ماجراى «بنى ضیعاء» را براى من بازگو کن.

«عیاض» پاسخ داد: آن ماجرا به زمان جاهلیت مربوط است، نه به دوران پس از ظهور اسلام.

آن مرد گفت: اتفاقاً سزاوارتر است که بازگو کنى.

«عیاض» ماجرا را چنین تعریف کرد:

«بنى ضیعاء» ١٠ تن برادر بودند و خواهرى داشتند که همسر من بود.

آنان تصمیم گرفتند که او را به‌زور از من بگیرند و من آنان را به خدا و حق خویشاوندى و قرابت سوگند دادم که چنین نکنند؛ ولى آنان تصمیم گرفته بودند که حتماً او را از من بگیرند.

من نفرین بر آنان را به تأخیر انداختم تا این‌که ماه «رجب»، ماه حرام خدا فرارسید و آنگاه به درگاه خداوند عرض کردم: «خدایا، همانند کسى که سخت گرفتار است به درگاه تو بر بنی ضیعاء نفرین مى‌کنم. پس (همه‌ى آنان را نابود کن و) فقط یکى از آنان را باقى بگذار درحالی‌که پاى او را شکسته و زمین‌گیر و نابینا شده و او را نیازمند به عصا کش گردانیده‌اى!»

و در اثر آن نفرین، همه‌ى آن‌ها به‌جز این شخص نابود شدند.

شخصى که از او ماجرا را پرسیده بود گفت: به خدا سوگند داستانى شگفت‌تر از ماجرایى که امروز شنیدم، نشنیده بودم.

 

مردى از آن میان گفت: آیا مى‌خواهى ماجرایى شگفت‌تر از این را بازگو کنم؟

گفت: بگو تا همه بشنوند.

آن مرد گفت:

من جزو قبیله‌اى از عرب هستم که همه‌ى آن‌ها مردند و تنها من باقى ماندم و لذا همه‌ى اموال آن‌ها را به ارث بردم و در جست‌وجوى یکى از قبایل عرب برآمدم که «بنو مؤمّل» نامیده مى‌شد به آنان پیوستم و زمانى طولانى در نزد آن‌ها بودم، تا این‌که زمانى آن‌ها تصمیم گرفتند مال مرا از من بگیرند.

من آنان را به‌حق خداوند متعال سوگند دادم که چنین نکنند؛ ولى آنان تصمیم گرفته بودند که حتماً مال مرا بگیرند.

در میان آن‌ها مردى بود که «رباح» نامیده مى‌شد. او خطاب به قوم خود گفت: اى بنى مؤمّل، این شخص همسایه‌ى شما است و به شما پناه آورده است. بنابراین، براى شما شایسته نیست که مال او را بگیرید.

ولى آنان به سخن او گوش ندادند و اموال مرا گرفتند.

من نفرین بر آنان را به تأخیر انداختم تا این‌که ماه رجب، ماه حرام خدا فرارسید و آنگاه به درگاه خدا عرض کردم: «خداوند، اموال مرا از بنى مؤمّل بگیر و همه‌ى آنان را با حوادث سخت، یا صخره، یا سپاه فراوان نابود کن، به‌جز «رباح» را که او به من بدى نکرد.»

پس‌ازآن، زمانى که آن‌ها در پاى کوه یا در کوهى حرکت مى‌کردند، کوه بر سر آن‌ها ریخت و همگى نابود شدند، به‌جز «رباح» که خداوند متعال او را نجات داد.

آن مرد گفت: «به خدا سوگند داستانى شگفت‌تر از ماجرایى که امروز شنیدم، نشنیده بودم.»

مردى دیگری از آن میان گفت: آیا مى‌خواهى ماجرایى شگفت‌تر از آن را بازگو کنم؟

گفت: بگو تا همه بشنوند.

آن مرد گفت:

پدر و عموی من از پدر خود اموالی را به ارث برده بودند.

(پس از فوت پدرم) عمویم در اموال مشترک میان من و خودش تصرف کرد. پسران عمویم تصمیم گرفتند اموال را از من بگیرند.

من آنان را به خدا و حق خویشاوندى و قرابت سوگند دادم که چنین نکنند.  ولى آنان تصمیم گرفته بودند که حتماً او را از من بگیرند.

من نفرین بر آنان را به تأخیر انداختم تا این‌که ماه رجب، ماه حرام خدا فرارسید و آنگاه به درگاه خداوند عرض کردم: خداوندا، ای پروردگار انسان‌های ایمن و بیمناک و شنوندۀ ندای همۀ صداها، آیا فرزندان خناعه را که حق من را از من گرفتند و انصاف را رعایت نکرده و مال را نصف نکردند، خرد و نابود نمی‌کنی؟! همۀ دوستان مهرورز آن‌ها را با آن‌ها در یک جای بد گرد آور و نابودشان کن.

پس‌ازآن زمانی که 10 پسرعموی من در چاهی بودند، چاه بر روی آن‌ها ریخت و همگی مردند و چاه قبر آنان گردید.

آن مرد گفت: «به خدا سوگند داستانى شگفت‌تر از ماجرایى که امروز شنیدم، نشنیده بودم.»


علاوه بر فضیلت ماه رجب و استجابت دعا در ماه که از این حکایات استفاده میشود، مطلب مهم دیگری نیز قابل استفاده است و آن اینکه مجازات تجاوز به حقوق دیگران چقدر سخت خواهد بود.

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.