یادداشت‌های یک طلبه

یادداشت‌های یک طلبه

گاهی مطلبی تأثیرگذار می‌خوانم؛ سخنانی حکیمانه می‌شنوم؛ با نکاتی جالب مواجه می‌شوم.
اینجاست که حیفم می‌آید این مطالب را از دست دهم؛ نمی‌خواهم فراموششان کنم؛ و البته دوست دارم دیگران نیز از این مطالب بهره‌مند شود؛
مخصوصاً اگر این مطالب، کلام‌الله باشند که به عبارت خود قرآن «أحسن الحدیث» است؛
و یا فرمایشات معصومین علیهم‌السلام باشند که خودشان دربارۀ آن فرموده‌اند: «حدیث ما دل‌ها را زنده می‌کند».
این وبلاگ وسیله‌ای است برای این هدف تا چنین مطالبی ثبت‌ و منتشر شوند.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

کشتن حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام توسط امویان، برای حفظ کیان اسلام نبود؛ زیرا با نشستن شخص پلیدی مثل یزید که آموزه‌های اسلام را زیر پا می‌گذاشت، اسلام عملاً روبه‌زوال می‌رفت. بلکه مبارزه بنی‌امیه با آن حضرت، برای حفظ مطامع دنیوی و خلافت نامشروعی بود که با هزار خدعه و نیرنگ به چنگ آورده بودند و نمی‌خواستند آن‌ها را از دست بدهند؛ زیرا می‌دانستند که اگر نهضت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام به ثمر بنشیند، بساط آنان را بر خواهد چید؛ همچنان که در گذشت زمان، همین امر به وقوع پیوست.

یکی دیگر از دلایل به شهادت رساندن حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام- آن‌هم به آن وضع فجیع- کینه‌ای بود که آل‌اُمیه از بنی‌هاشم در دل داشتند؛ به‌خصوص کینۀ جنگ بدر که به امداد الهی عدۀ کمی از مسلمانان توانستند بر تعداد زیاد کفار قریش- که یکی از تیره‌های آن بنی‌امیه بود- غلبه کنند. حال با کشتن آن حضرت و بستگان او می‌خواستند تا انتقام آن روز را از بنی‌هاشم بگیرند.

علاوه بر این شایعۀ دروغ کشته شدن عثمان (خلیفۀ سوم) را به خورد ملت داده بودند و می‌خواستند بگویند که کشتن فرزند علی (علیه‌السلام) در انتقام قتل عثمان است؛ درحالی‌که بر اساس گزارش‌ها و شواهد متقن تاریخی، اتهام کشته شدن عثمان توسط طرفداران امام علی علیه‌السلام، دسیسه‌ای دروغین از طرف معاویه برای همراه کردن مردم بود تا بدین طریق حکومت را به دست بیاورد.

حکایت زیر دلالت بر همین کینه‌ای است که در دل خاندان بنی‌امیه باقی مانده بود:

 

نقل شده که پس از حادثۀ عاشورا وقتی سر مطهر حضرت سیدالشهدا علیهالسلام را در کوفه به نزد ابن زیاد آوردند، ابن‌زیاد، عبدالملکبنابیالحارث را مأمور کرد تا به مدینه برود و بشارت (!) کشته شدن حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام را به عمروبنسعیدبنعاص اموی (حاکم مدینه) بدهد.

عبد الملک می‌گوید: حسب‌الامر بر مرکب خود سوار شده و جانب مدینه رهسپار گردیدم. وقتی بر عمرو وارد شدم پرسید: چه خبر آورده‌ای؟ گفتم: خبرى که امیر را شاد و خندان خواهد کرد! امیر بداند که حسین (علیه‌السلام) کشته شد. عمرو دستور داد: هم‌اکنون مردم را از شهادت او باخبر کن.

همین‌که قتل حسین (علیه‌السلام) را به مردم مدینه اطلاع دادم چنان ناله و فریادى از خانه‌هاى بنی‌هاشم به گوش رسید که تا آن روز چنان ناله سوزناک و فریاد دل‌خراش سابقه نداشت.

پس از اعلام عمومى پیش عمرو رفتم وقتی مرا دید لبخندى زده و از روی خوشحال نسبت به این پیش‏آمد مضمون شعر عمرو معدیکرب را براى من خواند که می‌گوید:

عَجَّتْ نِسَاءُ بَنِی زِیَادٍ عَجَّة- کَعَجِیجِ نِسْوَتِنَا غَدَاةَ الْأَرْنَب (زن‌های بنى زیاد امروز چنان ناله و فریاد می‌زنند که زن‌های ما در فرداى روز جنگ ارنب به فریاد آمدند).

و اضافه نمود که:

«هَذِهِ وَاعِیَةٌ بِوَاعِیَةِ عُثْمَان»‏ (این ناله و فریاد در برابر ناله و فریادى که پس از کشتن عثمان پیش‏آمد کرد).

آنگاه بر منبر رفت و مردم را از کشته شدن حسین (علیه‌السلام) باخبر ساخت و (از کار ناپسند یزید اظهار قدردانى نموده و) برای یزید دعا کرد و از منبر پایین آمد.[1]

بر طبق برخی از نقل‌ها، عمروبنسعید پس از این سخنان به قبر شریف رسول خدا صلّی الله علیه و آله اشاره کرد و گفت:

«یا محمد یوم بیوم بدر»: ای محمد! این روز (که فرزندانت کشته شدند) در جواب (و انتقام) روز بدر است (که ما را کشتید).

(این سخن چنان وقیح بود که) عده‌ای از انصار به عمرو اعتراض کردند.[2]



[1] الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، الشیخ المفید (ره)، ج‏2، ص 123

[2] الغدیر، العلامة الأمینی، ج 10، ص 371


ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.