مراد از «قلب» در قرآن کریم
درسی از صفحه سی و ششم قرآن کریم
یکی از چیزهایی که خداوند انسان را نسبت به آن مؤاخذه میکند، امری است که توسط قلبها کسب میشوند است؛ همچنان که میفرماید:
«... وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ» (البقرة: 225)
خدا شما را به آنچه دل هایتان کسب کردهاند مؤاخذه مىکند.
مراد از «آنچه دلهای انسانها کسب میکنند»، اموری مانند قساوت، غفلت، گناه، کذب، نفاق و انکار است که در قرآن کریم به «قلب» نسبت داده شده است.
بر اساس آیه فوق، خداوند انسانها را نسبت به این امور که توسط قلبها انجام میشوند، مؤاخذه خواهد کرد.
سؤال: مراد از «قلب» در قرآن کریم که امور فوق به آن نسبت داده شده است چیست؟
پاسخ: در قرآن صفات و امور متنوّع به «قلب» نسبت داده شده است؛ مانند درک کردن، اندیشیدن، ترس و اضطراب، حسرت و غیظ، قساوت و غلظت، غفلت و گناه و زیغ و کذب و نفاق و انکار و ذکر و توجّه و انابه و ایمان و تقوا و اطمینان و آرامش و خشوع و رحمت و رأفت و لینت و انس و الفت.
از اینجا میتوان نتیجه گرفت که اصطلاح «قلب» در قرآن با قلب مادّی کاملاً متفاوت است؛ چراکه، اصولاً هیچیک از این کارها را نمیتوان به اندام بدنی نسبت داد.
شاید بتوان ادّعا کرد که منظور از «قلب» همان روح و نفس انسانی است که میتواند منشأ همه صفات عالی و ویژگیهای انسانی باشد چنانکه نیز میتواند منشأ سقوط انسان و رذایل انسانی باشد.
البتّه این درست است که روح منشأ حیات و زندگی نباتی و حیوانی است امّا اگر حیات را به معنی حیات انسانی بگیریم در این صورت میتوانیم آن را به قلب هم نسبت دهیم چراکه حیات انسانی در حقیقت جز همین صفات عالیه و ویژگیهای و برجستگیهایی که سرچشمه و جایگاه همه آنها قلب است چیز دیگری نخواهد بود. مگر اینکه بگوییم انسان یک روح بیشتر ندارد که هم منشأ زندگی نباتی و هم منشأ زندگی حیوانی و هم منشأ زندگی انسانی وی میباشد که اگر چنین باشد ناگزیر قلب تنها یکی از ابعاد روح انسان خواهد بود و عبارت است از آن مرحله از روح انسان که منشأ صفات و ویژگیهای و خصلتهای انسانی است.
(منبع: اخلاق در قرآن؛ مرحوم آیتالله مصباح یزدی؛ جلد 1، ص 233و 234)