پاسخ امام حسن عسکری علیهالسلام به شبهۀ تناقض آیات قرآن
درسی از صفحه پنجاهم قرآن کریم
یکی از جریاناتی که در طول تاریخ اسلام در مقابله با این دین جاودانه و کتاب آسمانی آن وجود داشته است، شبهه آفرینی معاندان در جهت سست کردن اعتقادات مسلمانان بوده است.
ازجمله دشمنیهای این جریان، تناقض تراشی برای آیات قرآن کریم به انگیزه تقدسزدایی از این معجزۀ جاودان پیامبر اسلام صلیالله علیه و آله میباشد. غافل از اینکه خداوند حافظ و نگهبان آن بوده و خواهد بود: « إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ »[1]
قرآن کریم دربردارنده آیات محکم، متشابه، ناسخ و منسوخ بوده و آیات آن علاوه بر معانی ظاهری دارای معانی باطنی نیز هست که تفسیر و تأویل آنها را جز خدا و راسخان در علم که رسول خدا و اهلبیت علیهمالسلام هستند نمیدانند.
خداوند در قرآن کریم با بیان انواع آیات قرآن کریم، خصومت و توطئه مخالفان قرآن را مطرح کرده و مفسرین واقعی قرآن را معرفی میکند:
«هُوَ الَّذی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ»
او کسى است که این کتاب (آسمانى) را بر تو نازل کرد، که قسمتى از آن، آیات «محکم» [صریح و روشن] است که اساس این کتاب مىباشد [و هرگونه پیچیدگى در آیات دیگر، با مراجعه به اینها، برطرف مىگردد] و قسمتى از آن، «متشابه» است [آیاتى که به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات دیگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفى در آن مىرود ولى با توجه به آیات محکم، تفسیر آنها آشکار مىگردد.] اما آنها که در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتاند، تا فتنهانگیزى کنند (و مردم را گمراه سازند) و تفسیر (نادرستى) براى آن مىطلبند درحالیکه تفسیر آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمىدانند. (آنها که به دنبال فهم و درکِ اسرارِ همه آیات قرآن در پرتو علم و دانش الهى) مىگویند: «ما به همه آن ایمان آوردیم همه از طرف پروردگارِ ماست.» و جز صاحبان عقل، متذکر نمىشوند (و این حقیقت را درک نمىکنند).[2]
با غفلت از این مهم است که انسان دچار لغرش میشود و چهبسا از پیش خود تناقضاتی نیز به کتاب عزیز مطرح کند.
رسول خدا و ائمه علیهمالسلام با درک عمیق این جریان درصدد هدایت گمراهان برآمدند و شبهات را از ساحت مقدس این کتاب آسمانی زدودند.
پاسخ امام حسن عسکری علیهالسلام به شبههی تناقض آیات قرآن:
ابوالقاسم کوفى در کتاب تبدیل مىنویسد: اسحاق کندى که از فیلسوفهاى زمان خود بود شروع کرد به نوشتن کتابى به نام تناقض القرآن. مدتها مشغول نوشتن آن بود. تنها، بىآنکه کسى را متوجه نماید. به این کار اشتغال داشت.
یکى از شاگردان او خدمت امام حسن عسکرى علیهالسلام رسید.
حضرت امام حسن عسکرى به او فرمودند: یک مرد رشیدی میان شما وجود ندارد تا استادتان کندی را از مشغول شدن به تناقض تراشی برای قرآن بازدارد؟
شاگرد اسحاق کندی جواب داد: ما از شاگردان این مرد هستیم چطور مىتوانیم در این مورد یا کار دیگرى بر او اعتراض نمائیم ؟!
امام علیهالسلام فرمودند: مىتوانى آنچه به تو مى آموزم به او برسانى؟
جواب داد آرى.
حضرت فرمودند:
مىروى پیش او خیلى به او محبت مىکنى و در کارى که اشتغال دارد به او کمک خواهى کرد. وقتى به تو انس گرفت و با او نزدیک شدى، می گوئی یک سؤال برایم پیشآمده اگر اجازه مىدهى بپرسم؟ او خواهد گفت سؤالت را بکن.
به او بگو اگر متکلم قرآن پیش تو بیاید و بگوید منظورم از این سخن غیر آن چیزى است که تو گمان کرده اى (و با خود خیال مىکنى متناقض است). او در جواب تو خواهد گفت ممکن است زیرا مرد فهمیده اى است وقتى بشنود مىپذیرد.
وقتى این کار را کردى بگو شاید متکلم قرآن غیر آنچه تو خیال کرده اى، از سخن خود اراده کرده باشد؛ در این صورت تو کلام او را در غیر معنى مراد متکلم معنى کرده اى.
شاگرد پیش استاد کندى رفت و خیلى به او محبت نمود تا بالاخره این سؤال را کرد. مرد کندى گفت باز حرف خود را برایم تکرار کن. براى مرتبه دوم گفت. استاد کندى به فکر فرورفت و فهمید چنین چیزى هم محتمل و هم جایز است.
سپس به شاگرد گفت: این سخن را چه کسی به تو یاد داده است؟
شاگرد گفت: به دلم افتاد، و از تو پرسیدم.
استاد گفت: این کلام، بسیار بلندپایه است، که از مانند تو بعید است سرزند، تو هنوز به چنین مقام عالی علمی نرسیدهای.
شاگرد گفت: این سخن را از ابو محمد (امام حسن عسکری علیهالسلام) شنیدهام.
استاد گفت: اینک حقیقت را گفتی، و چنین مسائلی جز از این خاندان شنیده نمیشود.
آنگاه استاد، درخواست آتش کرد، و تمام آنچه را درباره تناقض گوئی قرآن تألیف کرده بود سوزانید و نابود کرد.[3]
چقدر زیرکانه