حکمرانی و ویژگیهای آن در بیان امیرالمؤمنین علیهالسلام
امیرالمؤمنین علیهالسلام در نامه اى که به عامل آذربایجان مىنویسد چنین مىفرماید:
«وَ انَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمَةٍ وَ لکِنَّهُ فى عُنُقِکَ امانَةٌ وَ انْتَ مُسْتَرْعىً لِمَنْ فَوْقَکَ. لَیْسَ لَکَ انْ تَفْتاتَ فى رَعِیَّةٍ ...»[1] (مبادا بپندارى که حکومتى که به تو سپرده شده است یک شکار است که به چنگت افتاده است؛ خیر، امانتى بر گردنت گذاشته شده است و مافوق تو از تو رعایت و نگهبانى و حفظ حقوق مردم را مىخواهد. تو را نرسد که به استبداد و دلخواه در میان مردم رفتار کنى).
در بخشنامه اى که براى مأمورین جمعآوری مالیات نوشته است، پس از چند جمله موعظه و تذکر مىفرماید:
«فَانْصِفُوا النّاسَ مِنْ انْفُسِکُمْ وَاصْبِروا لِحَوائِجِهِمْ، فَانَّکُمْ خُزّانُ الرَّعِیَّةِ وَ وُکَلاءُ الْامَّةِ وَ سُفَراءُ الْائِمَّةِ»[2] (به عدل و انصاف رفتار کنید، به مردم درباره خودتان حق بدهید، پرحوصله باشید و در برآوردن حاجات مردم تنگحوصلگی نکنید که شما گنجوران و خزانهداران رعیت و نمایندگان ملت و سفیران حکومتید).
در فرمان معروف، خطاب به مالک اشتر مىنویسد:
«وَ اشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِیَّةِ وَالَمحَبَّةَ لَهُمْ وَاللُّطْفَ بِهِمْ وَ لا تَکونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعاً ضاریاً تَغْتَنِمُ اکْلَهُمْ، فَانَّهُمْ صِنْفانِ: امّا اخٌ لَکَ فِى الدّینِ اوْ نَظیرٌ لَکَ فِى الْخَلْقِ» (در قلب خود استشعار مهربانى، محبت و لطف به مردم را بیدار کن. مبادا مانند یک درنده که دریدن و خوردن را فرصت مىشمارد رفتار کنى که مردم تو یا مسلماناند و برادر دینى تو و یا غیرمسلماناند و انسانى مانند تو). «... وَ لاتَقولَنَّ انّى مُؤَمَّر امُرُ فَاطاعُ، فَانَّ ذلِکَ ادْغالٌ فِى الْقَلْبِ وَ مَنْهَکَةٌ لِلدّینِ وَ تَقَرُّبٌ مِنَ الْغَیْرِ»[3] (مگو من اکنون بر آنان مسلطم، از من فرمان دادن است و از آنها اطاعت کردن، که این عین راه یافتن فساد در دل و ضعف در دین و نزدیک شدن به سلب نعمت است).
در بخشنامه دیگرى که به سران سپاه نوشته است چنین مىفرماید:
«فَانَّ حَقّاً عَلَى الْوالى انْ لا یُغَیِّرَهُ عَلى رَعِیَّتِهِ فَضْلٌ نالَهُ وَ لا طَوْلٌ خُصَّ بِهِ وَ انْ یَزیدَهُ ما قَسَمَ اللَّهُ لَهُ مِنْ نِعَمِهِ دُنُوّاً مِنْ عِبادِهِ وَ عَطْفاً عَلى اخْوانِهِ»[4] (لازم است والى را که هرگاه امتیازى کسب مىکند و به افتخارى نائل مىشود، آن فضیلتها و موهبتها او را عوض نکند، رفتار او را با رعیت تغییر ندهد، بلکه باید نعمتها و موهبتهای خدا بر او، او را بیشتر به بندگان خدا نزدیک و مهربانتر گرداند).
در نهجالبلاغه سفارشنامهای (وصیتى) نقلشده که عنوان آن «لمن یستعمله على الصدقات» است. دستورها این است:
«به راه بیفت بر اساس تقواى خداى یگانه. مسلمانى را ارعاب نکنى «1»؛ طورى رفتار نکن که از تو کراهت داشته باشد؛ بیشتر از حقى که به مال او تعلق گرفته است از او مگیر. وقتیکه بر قبیلهاى که بر سر آبى فرود آمدهاند وارد شدى، تو هم در کنار آن آب فرود بیا بدون آنکه به خانه هاى مردم داخل شوى. با تمام آرامش و وقار، نه بهصورت یک مهاجم، بر آنها وارد شو و سلام کن، درود بفرست بر آنها، سپس بگو: بندگان خدا! مرا ولی خدا و خلیفه او فرستاده است که حق خدا را از اموال شما بگیرم، آیا حق الهى در اموال شما هست یا نه؟ اگر گفتند: نه، بار دیگر مراجعه نکن، سخنشان را بپذیر و قول آنها را محترم بشمار. اگر فردى جواب مثبت داد او را همراهى کن بدون آنکه او را بترسانى و یا تهدید کنى؛ هرچه زر و سیم داد بگیر. اگر گوسفند یا شتر دارد که باید زکات آنها را بدهد، بدون اجازه صاحبش داخل شتران یا گوسفندان مشو که بیشتر آنها از اوست. وقتیکه داخل گله شتر یا رمه گوسفندى شدى، به عنف و شدت و متجبرانه داخل مشو».[5]