کورى چشم در قیامت و عامل آن
شنبه, ۲۶ اسفند ۱۴۰۲، ۱۲:۱۰ ق.ظ
درسی از صفحه سیصدوبیست قرآن کریم
خداوند در قرآن کریم عامل کور شدن در روز قیامت را چنین بیان میفرماید که:
«وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى* قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمى وَ قَدْ کُنْتُ بَصِیراً* قالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسِیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسى»[1] [و هر کس از یاد من روى گردان شود، زندگى (سخت و) تنگى خواهد داشت؛ و روز قیامت، او را نابینا محشور مىکنیم. مىگوید: «پروردگارا! چرا نابینا محشورم کردى؟! من که بینا بودم!». مىفرماید: «آن گونه که آیات من براى تو آمد، و تو آنها را فراموش کردى؛ امروز نیز تو فراموش خواهى شد»].
بر طبق این آیه، عامل کوری قلب در روز قیامت عبارت است از «به فراموشى سپردن آیات و هدایتهاى الهى و غفلت از آن». با این توضیح که:
مقصود از «ذکر خداى تعالى» در آیه فوق یا معناى مصدرى یعنی «یاد آوردن» است و یا به معناى «قرآن» یا «مطلق کتب آسمانى» است، هم چنان که جمله بعدى که مىفرماید:" أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسِیتَها" که نسیان را متعلق آیات و کتب خود قرار داده، آن را تایید مىکند، و یا به معناى د«عوت حقه» است و اگر دعوت حقه را ذکر نامیده از این باب است که لازمه پیروى دعوت حقه و اعتقاد به آن یاد خداى تعالى است.[2]
مقصود از «نابینا محشور نمودن معرضان از یاد خدا» این است که او را طورى زنده مىکنیم که راهى به سوى سعادتش که همان بهشت است نیابد، دلیل این معنا مضمون دو آیه بعدى است.[3]
بر طبق این آیه «دلیل کور محشور شدن چنین شخصی» چنین بیان خواهد شد که اگر امروز کور محشورت کردیم، عینا به مانند آنچه در دنیا کردى مجازاتت نمودیم و این همان معنایى است که آیه «وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها»[4] تذکر مى دهد.[5]
اگر فرمود: کسى که از ذکر من اعراض کند «معیشتى ضنک» یعنى تنگ دارد، براى این است که کسى که خدا را فراموش کند، و با او قطع رابطه نماید، دیگر چیزى غیر دنیا نمىماند که وى به آن دل ببندد، و آن را مطلوب یگانه خود قرار دهد، در نتیجه همه کوششهاى خود را منحصر در آن کند، و فقط به اصلاح زندگى دنیایش بپردازد، و روز به روز آن را توسعه بیشترى داده، به تمتع از آن سرگرم شود، و این معیشت، او را آرام نمىکند، چه کم باشد و چه زیاد، براى اینکه هر چه از آن به دست آورد به آن حد قانع نگشته و به آن راضى نمىشود، و دائما چشم به اضافهتر از آن مىدوزد، بدون اینکه این حرص و تشنگیش به جایى منتهى شود، پس چنین کسى دائما در فقر و تنگى بسر مىبرد، و همیشه دلش علاقهمند به چیزى است که ندارد، صرفنظر از غم و اندوه و قلق و اضطراب و ترسى که از نزول آفات و روى آوردن ناملایمات و فرا رسیدن مرگ و بیمارى دارد، و صرفنظر از اضطرابى که از شر حسودان و کید دشمنان دارد، پس او على الدوام در میان آرزوهاى بر آورده نشده، و ترس از فراق آنچه بر آورده شده به سر مىبرد. در حالى که اگر مقام پروردگار خود را مىشناخت و به یاد او بود و او را فراموش نمىکرد، یقین مىکرد که نزد پروردگار خود حیاتى دارد که آمیخته با مرگ نیست، و ملکى دارد که زوال پذیر نیست، و عزتى دارد که مشوب با ذلت نیست، و فرح و سرور و رفعت و کرامتى دارد که هیچ مقیاسى نتواند اندازهاش را تعیین کند و یا سر آمدى آن را به آخر برساند، و نیز یقین مىکند که دنیا دار مجاز است و حیات و زندگى دنیا در مقابل آخرت پشیزى بیش نیست، اگر او این را بشناسد دلش به آنچه خدا تقدیرش کرده قانع مىشود، و معیشتش هر چه باشد برایش فراخ گشته، دیگر روى تنگى و ضنک را نمىبیند.[6]
[1] طه (20) 124 - 126
[2] ترجمه تفسیر المیزان، ج 14، ص 314
[3] ترجمه تفسیر المیزان، ج 14، ص 316