زیانکارترین مردم از نظر قرآن
چهارشنبه, ۲۲ فروردين ۱۴۰۳، ۰۹:۴۵ ق.ظ
درسی از صفحه سیصدوچهار قرآن کریم
خداوند در قرآن کریم، زیانکارترین مردم را چنین معرفی می فرماید ...
«قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالاً* الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً* أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً* ذلِکَ جَزاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِما کَفَرُوا وَ اتَّخَذُوا آیاتِی وَ رُسُلِی هُزُواً»[1]
[بگو آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین (مردم) کیانند. آنها که تلاشهایشان در زندگى دنیا گم (و نابود) شده، با این حال گمان مىکنند کار نیک انجام مىدهند! آنها کسانى هستند که به آیات پروردگارشان و لقاى او کافر شدند، به همین جهت اعمالشان حبط و نابود شد، لذا روز قیامت میزانى براى آنها برپا نخواهیم کرد.اینگونه کیفر آنها دوزخ است، زیرا کافر شدند و آیات من و پیامبرانم را استهزاء کردند].[2]
مراد از «خسران» و زیانکارترین مردم بودن
مفهوم «خسران» تنها این نیست که انسان منافعى را از دست بدهد بلکه خسران واقعى آن است که اصل سرمایه را نیز از کف دهد. چه سرمایه اى برتر از عقل و هوش و نیروهاى خداداد و عمر و جوانى و سلامت است که محصولش اعمال انسان است. هنگامى که این نیروها تبدیل به اعمال ویرانگر یا بیهوده اى شود گویى همه آنها گم و نابود شدهاند، مثل اینکه انسان سرمایه عظیمى همراه خود به بازار ببرد اما در وسط راه آن را گم کند و دست خالى برگردد. البته در صورتى که انسان بداند سرمایه خویش را از دست داده گر چه خسران کرده، اما خسران خطرناکى نیست، چرا که این زیان درسهایى براى آینده به او مى آموزد که گاهى این درس ها معادل آن سرمایه یا بیشتر از آن است و به این ترتیب در واقع چیزى را از دست نداده است. اما زیان واقعى و خسران مضاعف آنجا است که انسان سرمایه هاى مادى و معنوى خویش را در یک مسیر غلط و انحرافى از دست دهد و گمان کند کار خوبى کرده است، نه از این کوشش ها نتیجه اى برده، نه از زیانش درسى آموخته، و نه از تکرار این کار در امان است.[3]
صفات زیانکارترین مردم
در آیه فوق، زیانکارترین مردم کسانی معرفی شدهاند که تلاشهایشان در زندگى دنیا گم (و نابود) شده، با این حال گمان مىکنند کار نیک انجام مى دهند. در ادامه به چند صفت که ریشه تمام بدبختیهاى این گروه است پرداخته و میفرماید:
1. کفر به آیات پروردگار (أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ).
2. فراموش کردن معاد و لقاء اللَّه کافر گشتند (و لقائه).
سپس اضافه مى کند که «به خاطر همین کفر به مبدء و معاد، اعمالشان حبط و نابود شده است» (فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ)؛ و چون آنها عملى که قابل سنجش و ارزش باشد ندارند، «لذا روز قیامت وزن و میزانى براى آنان برپا نخواهیم کرد» (فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً)؛ چرا که توزین و سنجش مربوط به جایى است که چیزى در بساط باشد، آنها که چیزى در بساط ندارند چگونه توزین و سنجشى داشته باشند؟![4]
3. مسخره کردن آیات خدا و پیامبران او که باعث شده است کیفر آنها جهنم باشد (ذلِکَ جَزاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِما کَفَرُوا وَ اتَّخَذُوا آیاتِی وَ رُسُلِی هُزُواً).
مصداق «أخسرین اعمالاً» در روایات
در آیه فوق، زیانکارترین مردم کسانی معرفی شدهاند که تلاشهایشان در زندگى دنیا گم (و نابود) شده، با این حال گمان مى کنند کار نیک انجام مىدهند. درباره اینکه مصداق این افراد چه کسانی هستند در روایات چنین آمده است:
1. از حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام روایت شده که درباره مصداق این آیه فرمودند: «کَفَرَةُ أَهْلِ الْکِتَابِ، الْیَهُودِ وَ النَّصَارَى، وَ قَدْ کَانُوا عَلَى الْحَقِّ، فَابْتَدَعُوا فِی أَدْیَانِهِمْ، وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً»[5] [مصداق آیه، اهل کتابند که در آغاز برحق بودند، سپس بدعتهایى در دین گذاشتند و گمان مىکردند که کار نیکى انجام مىدهند. آنگاه فرمود: «مَا أَهْلُ النَّهْرِ- أَیِ النَّهْرَوَانِ- مِنْهُمْ بِبَعِیدٍ» [نهروانیان (خوارج) دست کمى از آنان ندارند].[6]
2. امام باقر علیهالسلام نیز روایت شده که فرمودند: «هُمُ النَّصَارَى وَ الْقِسِّیسُونَ- وَ الرُّهْبَانُ وَ أَهْلُ الشُّبُهَاتِ- وَ الْأَهْوَاءِ مِنْ أَهْلِ الْقِبْلَةِ- وَ الْحَرُورِیَّةُ وَ أَهْلُ الْبِدَع» [مصداق آیه، مسیحیان و کشیشان و راهبان (که در دینشان انحراف ایجاد کردند) و همچنین شبههکنندگان به دین و اهل هوا و هوس از امت اسلام و نیز خوارج و بدعتگزاران هستند].[7]
3. در بعضى از روایات به «منکران ولایت امیرالمؤمنین على علیهالسلام» تفسیر گردیده است.[8]
البته آیه آن چنان مفهوم وسیعى دارد که اقوام زیادى را در گذشته و حال و آینده در برمىگیرد.[9]
مراد از «لقاء اللَّه» که گروه گفته شده نسبت به کافر شدند
در آیه فوق، کفر به لقاء الله یکی از ویژگیهای زیانکارترین مردم معرفی شده است. منظور از «ملاقات» یا «رؤیت» در آیات مختلف قرآن هنگامى که به خدا نسبت داده مى شود ملاقات حسى نیست بلکه شهود باطنى است. یعنى انسان در قیامت چون آثار خدا را بیشتر و بهتر از هر زمان مشاهده مى کند او را با چشم دل آشکارا مى بیند، و ایمان او نسبت به خدا یک ایمان شهودى مىشود، به همین دلیل، طبق آیات قرآن، حتى لجوج ترین منکران خدا در قیامت زبان به اعتراف مىگشایند چرا که راهى براى انکار نمى بینند. گروهى از مفسران نیز مفهوم این تعبیر را مشاهده نعمتها و پاداشها، و همچنین عذاب و کیفرهاى الهى دانسته اند، و در حقیقت کلمه نعمت و ثواب و جزا را در تقدیر گرفته اند.[10]
مراد از «توزین اعمال»
بر طبق آیه فوق، در روز قیامت، میزان و توزینی براى افراد گفته شده برپا نخواهد شد. توزین معنى وسیعى دارد و هر گونه سنجش را دربرمى گیرد، مثلا در مورد افراد بى شخصیت مى گوئیم آدمهاى بى وزنى هستند، و یا سبک مى باشند، در حالى که منظور کمبود شخصیت آنها است نه وزن جسمانى. در مورد گروه «اخسرین اعمالا»، براى آنها در قیامت اصلا ترازوى سنجش برپا نمى سازند؛ زیرا توزین در مورد کسانى است که کار قابل سنجشى انجام داده اند، اما کسى که تمام وجودش و افکار و اعمالش حتى به اندازه بال یک مگس وزن ندارد چه نیازى به سنجش دارد؟! لذا در روایت معروفى از پیغمبر اکرم ص مى خوانیم: «انه لیاتى الرجل العظیم السمین یوم القیامة لا یزن جناح بعوضة» [در روز قیامت مردان فربه بزرگ جثه اى را در دادگاه خدا حاضر مى کنند که وزنشان حتى به اندازه بال مگسى نیست]. چرا که در این جهان اعمالشان، افکارشان و شخصیتشان همه تو خالى و پوک بود.[11]
پیام های آیه
1. کفر به خدا، سبب حبط اعمال مىشود و هرچه پوک شد، وزنى ندارد (فَحَبِطَتْ فَلا نُقِیمُ لَهُمْ ... وَزْناً)
2. حقّ، نزد خدا وزن دارد، ولى باطل پوچ و بىوزن است (فَلا نُقِیمُ ... وَزْناً)
3. سرنوشت انسان در گرو اعمال خودش است (جَزاؤُهُمْ ... بِما کَفَرُوا)
4. سرانجام کفرو مسخره کردن آیات ورسولان الهى، دوزخ است (بِما کَفَرُوا وَ ...).[12]
[1] سورة الکهف (18): 103- 106
[2] تفسیر نمونه، ج 12، ص 558 و 559
[3] تفسیر نمونه، ج 12، صص 559 و 560
[4] تفسیر نمونه، ج 12، صص 561 و 562
[5] تفسیر الصافی، ج3، ص: 267
[6] . تفسیر مجمعالبیان.
[7] تفسیر القمی ؛ ج2 ؛ ص46
[8] تفسیر نور الثقلین، ج3، ص 311
[9] تفسیر نمونه، ج12، ص 565
[10] تفسیر نمونه، ج 12، صص 566 و 567
[11] تفسیر نمونه، ج12، ص 567
[12] تفسیر نور، ج5، ص 234