دلیل اینکه برخی در روز قیامت به صورت نابینا محشور میشوند
سه شنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۸، ۰۸:۱۲ ق.ظ
اوضاع انسان در روز قیامت، نتیجۀ کردار او در همین دنیای مادی است و بهعبارتدیگر انسان در روز قیامت همان حالت محشور خواهد شد که در این دنیا بر آن حالت بود. بنابراین هر کس در این دنیا چشم خود را بر نشانههای خداوند ببندد از راه هدایتی که پروردگار معرفی کرده پیروی نکند، خداوند در قیامت چشمان او را از یافتن راه سعادت و هدایت بهسوی بهشت نابینا خواهد کرد[1] و هر کس در این دنیا از خدا روی بگرداند و از او اعراض کند، خداوند در روز قیامت رحمتش را از او دور خواهد کرد:
«وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى * قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمى وَ قَدْ کُنْتُ بَصِیراً * قالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسِیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسى»[2]
[هرکس از یاد من روى برتابد، بى شک زندگى سختى خواهد داشت و روز قیامت او را نابینا محشور مى کنیم. مى گوید: پروردگارا، چرا مرا نابینا محشور کردى با آنکه بینا بودم؟ [خدا] مى فرماید: همانگونه که آیات ما براى تو آمد و تو آنها را به فراموشى سپردى؛ و اینچنین امروز به فراموشى سپرده مى شوى].
اگر فرمود: کسى که از ذکر من اعراض کند «معیشتى ضنک» یعنى تنگ دارد، براى این است که کسى که خدا را فراموش کند، و با او قطع رابطه نماید، دیگر چیزى غیر دنیا نمىماند که وى به آن دل ببندد، و آن را مطلوب یگانه خود قرار دهد، در نتیجه همه کوششهاى خود را منحصر در آن کند، و فقط به اصلاح زندگى دنیایش بپردازد، و روز به روز آن را توسعه بیشترى داده، به تمتع از آن سرگرم شود، و این معیشت، او را آرام نمىکند، چه کم باشد و چه زیاد، براى اینکه هر چه از آن به دست آورد به آن حد قانع نگشته و به آن راضى نمىشود، و دائما چشم به اضافهتر از آن مىدوزد، بدون اینکه این حرص و تشنگیش به جایى منتهى شود، پس چنین کسى دائما در فقر و تنگى بسر مىبرد، و همیشه دلش علاقهمند به چیزى است که ندارد، صرفنظر از غم و اندوه و قلق و اضطراب و ترسى که از نزول آفات و روى آوردن ناملایمات و فرا رسیدن مرگ و بیمارى دارد، و صرفنظر از اضطرابى که از شر حسودان و کید دشمنان دارد، پس او على الدوام در میان آرزوهاى بر آورده نشده، و ترس از فراق آنچه بر آورده شده به سر مىبرد. در حالى که اگر مقام پروردگار خود را مىشناخت و به یاد او بود و او را فراموش نمىکرد، یقین مىکرد که نزد پروردگار خود حیاتى دارد که آمیخته با مرگ نیست، و ملکى دارد که زوال پذیر نیست، و عزتى دارد که مشوب با ذلت نیست، و فرح و سرور و رفعت و کرامتى دارد که هیچ مقیاسى نتواند اندازهاش را تعیین کند و یا سر آمدى آن را به آخر برساند، و نیز یقین مىکند که دنیا دار مجاز است و حیات و زندگى دنیا در مقابل آخرت پشیزى بیش نیست، اگر او این را بشناسد دلش به آنچه خدا تقدیرش کرده قانع مىشود، و معیشتش هر چه باشد برایش فراخ گشته، دیگر روى تنگى و ضنک را نمىبیند.[3]
[3] ترجمه تفسیر المیزان، ج14، ص 314 و 315