شنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۹، ۱۰:۵۷ ق.ظ
گفت: برای شناخت حقیقت، قرآن ما را بس است و وجود امام لزومی ندارد!
گفتم: هم داعش و هم شیعه و سنی، قرآن واحد دارند؛ درحالیکه هرکدام خود را پیرو قرآن میداند و با قرآن علیه دیگران احتجاج میکند! اگر قرآن کفایت میکند چرا این همه اختلاف در فهم قرآن وجود دارد و از کجا معلوم کدام تفسیر مطابق واقع است؟!
پس باید امامی باشد تا تفسیر حقیقی قرآن را بیان کند.[1]
همچنانکه از منصور بن حازم نقل شده که به امام صادق علیه السلام عرض کرم:
من به مردم (اهل سنت) گفتم: آیا شما می دانید که پیغمبر حجت خدا در میان خلقش بود؟
گفتند: آرى.
گفتم: چون پیغمبر درگذشت، حجت خدا بر خلقش کیست؟
گفتند: قرآن.
(منصور بن حازم گفت:) «فَنَظَرْتُ فِی الْقُرْآنِ فَإِذَا هُوَ یُخَاصِمُ بِهِ الْمُرْجِئُ وَ الْقَدَرِیُّ وَ الزِّنْدِیقُ الَّذِی لَا یُؤْمِنُ بِهِ حَتَّى یَغْلِبَ الرِّجَالَ بِخُصُومَتِهِ فَعَرَفْتُ أَنَّ الْقُرْآنَ لَا یَکُونُ حُجَّةً إِلَّا بِقَیِّمٍ فَما قَالَ فِیهِ مِنْ شَیْءٍ کَانَ حَقّاً» [من در قرآن نظر کردم و دیدم مُرجئی مذهب و قَدَری مذهب و زندیق که به قرآن ایمان ندارد، براى مباحثه و غلبه بر مردان در مجادله به قرآن استدلال می کنند، (و آیات قرآن را برأى و سلیقه خویش بر معتقد خود تطبیق می کنند) پس دانستم که قرآن بدون قیم (سرپرستى که آن را طبق واقع و حقیقت تفسیر کند) حجت نباشد و آن قیم هر چه نسبت به قرآن گوید حق است].
پس به ایشان گفتم: قیم قرآن کیست؟
گفتند: ابن مسعود قرآن را می دانست، عمر هم می دانست، حذیفة هم می دانست.
گفتم تمام قرآن را؟
گفتند: نه.
(منصور بن حازم گفت:) من کسی را ندیدم که بگوید کسى جز على (علیه السلام) تمام قرآن را می دانست و چون مطلبى میان مردمى باشد که همه بگوید نمی دانم، على بن ابى طالب (علیه السلام) گوید می دانم، پس گواهى دهم که على (ع) قیم قرآن باشد و اطاعتش لازم است و اوست حجت خدا بعد از پیغمبر بر مردم و اوست که هر چه نسبت بقرآن گوید حق است.
حضرت فرمود: خدایت رحمت کند.
الکافی، چاپ إسلامیة، ج1، ص 169، ترجمه مصطفوی