پاسخ خداوند به کسانی که برای خداوند فرزند قائل بودند
درسی از صفحه هجدهم قرآن کریم
خداوند در قرآن کریم یکی از ادعاهای بیاساس اهل کتاب را نقل میکند و سپس با چهار برهان محکم، به این دو ادعای باطل آنان پاسخ میدهد:
«وَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ * بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُون»[1]
نخست میفرماید: «(یهود و نصارى و مشرکان) گفتند خداوند فرزندى براى خود انتخاب کرده است» (وَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً)؛ چراکه یهود مى گفت: عُزَیر پسر خداست و نصارى مىگفت: مسیح پسر خداست.[2]
سپس با چهار دلیل، ادعای آنان را رد میکند:
دلیل اول: خدای سبحان از هر عیب و نقصی منزّه است (سبحانه) و چون تولید یا اتخاذ ولد چنانکه خواهد آمد، نشان نقص است، خدای سبّوح از هر نقصی نمیتواند والد باشد یا فرزندی برگزیند. با این توضیح که سبّوح بودن خدا از فرزند تولیدی یا گزینشی را میتوان به چند صورت تصویر کرد:
1. تولید فرزند یا گزینش آن برای کمک گرفتن از وی یا اُنس گرفتن با اوست؛ گزینش فرزند، برای نفع بردن باشد یا انس گرفتن، ناشی از نیازمندی و نشان آن است و اگر موجودی از هر نیازی منزّه بود، فرزندی برنمیگزیند.
2. ولد حقیقی داشتن، یعنی تولید تکوینی در موردی است که موجود قبلی، یعنی والد، با موت و فنا تهدید میشود و ازاینرو برای بقای نوع و حفظ نسل از قانون تولیدمثل و تکثیر نسل استفاده میشود و درباره خدای سبحان اصلاً این امور قابل توهم نیست؛ چه رسد به تحقّق و عینی شدن آن؛ ازاینرو والد شدن و فرزند پروراندن در صقع ربوبی خدای سبحان بههیچوجه راه ندارد.
3. لازم والد بودن، داشتن جسم است؛ چون فرزند از جنس پدر است و خدای سبحان از جسم و مادّه سبّوح و منزّه است.
4. فرزند، حقیقی باشد یا تشریفی، باید شبیه والد یا آخذ باشد تا آن والد یا آخذ، بخشی از کارهای خود را به او واگذارد یا او بخشی از کارهای والد یا آخذ را بر عهده گیرد و بر این اساس، در اتّخاذ ولد، حقیقی باشد یا تشریفی، باید بین آخذ و مأخوذ تشابهی باشد و چون خداوند سبّوح و منزّه از نقص و مبرّای از شریک است و هیچچیز مثل و شبیه او نیست تا آن را بهعنوان ولد اتّخاذ کند و نیز هیچچیزی شایسته و لایق فرزندی وی نیست، پس اصل اتّخاذ ولد برای خداوند محال است.
دلیل دوم: همه آنها که فرزند خدا پنداشته شدهاند، چه فرشته باشند و چه پیامبر الهی و چه غیر این دو، برده صرف و بنده محضِ او هستند و خدای سبحان برده و بنده خود را ولد اتّخاذ نمیکند (بل له ما فی السَّماوات و الأرض کلٌّ له قانتون). هم خدای سبحان برتر از آن است که اتّخاذ ولد کند و هم آن فرزندخواندهها، مَلَک باشند یا مَلِک یا غیر آن، پایینتر از آن هستند که بهعنوان فرزند خدا برگزیده شوند.
دلیل سوم: پدر از عناصر و موادّ اوّلی تشکیلدهنده فرزند بهحساب میآید و خدایی که همهچیز را بدون نقشه و مادّه پیشین پدیدآورنده چگونه عنصر مادی برای چیزی قرار میگیرد (بدیع السَّماوات و الأرض)؛ چون عنصر مادی همراه با عنصر صوری است، نه سابق بر آن و پدیدآورنده آن؛ چه رسد به اینکه مُبدع و نوآور مرکب از ماده و صورت باشد.
دلیل چهارم: اتّخاذ ولد نسبت به کسی تصوّر دارد که برای دستیابی به مقصود خود، از مبادی و مقدماتی عبور میکند که آن مقدمات بهتدریج و ترتیب و طی مهلتی خاص تحقّق مییابد، نه خداوندی که هر آنچه را اراده کند و به تحقّق هر چیزی فرمان دهد، بدون توقّف و امتناع پدید میآید (و إذا قضی أمراً فإنّما یقول له کن فیکون).[3]
[1] سوره بقره، آیه 116 و 117
[2] ترجمه تفسیر المیزان، ج1، ص 393
[3] آیتالله جوادی آملی، تسنیم، جلد 6، صفحه 290 الی 298