گفتگوی توحیدی حضرت ابراهیم (ع) با ستارهپرستان
درسی از صفحه صد و سی و هفت قرآن کریم
*وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ لِأَبیهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَةً إِنِّی أَراکَ وَ قَوْمَکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ* وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ* فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأى کَوْکَباً قالَ هذا ربی فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلینَ* فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا ربی فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ یَهْدِنی ربی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ* فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا ربی هذا أَکْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قالَ یا قَوْمِ إِنِّی بَریءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ* إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکینَ*[1]
با توجه به این آیات، حضرت ابراهیم علیهالسلام در امر بتها با بتپرستان احتجاج کرد و همچنان مشغول این احتجاج بود که شب فرارسید.
در این هنگام چشمش با ستارۀ زهره که معبود قومی بودند که آن را میپرستیدند. آنگاه مشغول گفتگو با آنها شد و ستاره را از باب مماشات رب خود معرفی نمود و درعینحال منتظر بود تا آن ستاره غروب نماید که ستاره افول کرد. در این هنگام با تمسک به غروب ستاره آنها احتجاج کرد و ربوبیت آن ستاره را رد کرد و از آن تبری جست.
سپس ماه را دید که طلوع نمود و در آنجا قومی بودند که آن را میپرستیدند. آنگاه به گفتگو با آنان شد و ماه را از باب مماشات رب خود معرفی کرد و درعینحال منتظر غروب ماه بود؛ که ماه نیز غروب کرد. در اینجا نیز با تمسک به غروب ماه ربوبیت آن را رد کرده، از آن تبری جست و هدایت الهی را مانع از ضلالتش معرفی کرد.
این احتجاج همچنان ادامه داشت تا اینکه خورشید طلوع کرد. در این هنگام با تمسک به اینکه این ستاره از دیگر ستارگان و ماه بزرگتر و روشنتر است، از باب مماشات آن را رب خود معرفی کرد و درعینحال منتظر غروب خورشید ماند تا اینکه آن نیز غروب کرد. در این هنگام با ابطال ربوبیت خورشید با آنان احتجاج کرد و با تبری جستن از آلهه آنان ربوبیت الله سبحانه را اثبات کرد.
مرحوم علامه طباطبایی این کلام حضرت ابراهیم علیهالسلام را یک احتجاج برهانی و یقینی که مبتنی بر عدم محبت نسبت به غروب کنندگان و منافات داشتن غروب با ربوبیت است میداند و این برهان را چنین تقریر میکند که:
«انسان به این خاطر پروردگارش را پرستش میکند که پروردگارش امور موردنیاز او نظیر حیات، رزق، صحت و امنیت که در بقائش محتاج آنها است را تدبیر میکند؛ و این از فطریات انسان است که چنین پروردگاری که منافع او را تأمین کرده و ضررها را از او دفع میکند را دوست داشته باشد. همچنین از فطریات دیگر او این است که نسبت به چیزهایی که ثبات و بقائی ندارند محبت نداشته باشد؛ هرچند که گاهی در اثر اموری چون حرص و لذت طلبی از این مسیر فطرت منحرف شده و به امور فانی دل میبندد. با این توضیح روشن میشود که چیزی که از پیش انسان غایب میشود و ثبات و بقائی ندارد، استحقاق محبوب واقعشدن برای انسان را ندارد؛ درحالیکه رب انسان باید محبوب انسان واقع شود؛ پس رب انسان نباید از پیش انسان غائب شده و غروب نماید. حال که اجرام سماوی دچار غروب میشوند، استحقاق ربوبیت را ندارند».[2]