قصیدۀ مشهور فرزدق درارۀ امام زین العابدین علیهالسلام (قسمت اول)
هَذَا الَّذِی تَعْرِفُ الْبَطْحَاءُ وَطْأَتَهُ
وَ الْبَیْتُ یَعْرِفُهُ وَ الْحِلُّ وَ الْحَرَمُ
(این همانست که سرزمین بطحاء گام نهادنش را مىشناسد. کعبه او را مىشناسد و منطقه حرم و بیرون حرم او را مىشناسد)
هَذَا ابْنُ خَیْرِ عِبَادِ اللَّهِ کُلِّهِمُ
هَذَا التَّقِیُّ النَّقِیُّ الطَّاهِرُ الْعَلَمُ
(این پسر بهترین همه بندگان خداوند است. این پرهیزگار پاک و پاکیزه سرشناس است)
هَذَا عَلِیٌّ رَسُولُ اللَّهِ ص وَالِدُهُ
أَمْسَى بِنُورِ هُدَاهُ تَهْتَدِی الظُّلَمُ
(این على است که پیامبر خدا پدر اوست و با پرتو هدایت او ملتها رهنمود شدند)
إِذَا رَأَتْهُ قُرَیْشٌ قَالَ قَائِلُهَا
إِلَى مَکَارِمِ هَذَا یَنْتَهِی الْکَرَمُ
(هر گاه قریش او را مىبیند سخنگوى آن مىگوید، کرم به مکارم این شخص پایان مىپذیرد و مىرسد)
یُنْمِی إِلَى ذِرْوَةِ الْعِزِّ الَّتِی قَصُرَتْ
عَنْ نَیْلِهَا عَرَبُ الْإِسْلَامِ وَ الْعَجَم
(نسب او به آن اوج عزتى مىرسد که نسب تمام اعراب مسلمان و غیر عرب از رسیدن به آن باز مىماند و کوتاهتر است)
یَکَادُ یُمْسِکُهُ عِرْفَانَ رَاحَتِهِ
رُکْنُ الْحَطِیمِ إِذَا مَا جَاءَ یَسْتَلِمُ
(هر گاه مىآید که رکن حطیم را دست بکشد، رکن به سبب شناختن دست او مىخواهد آن را بگیرد و رها نکند)
یُغْضِی حَیَاءً وَ یُغْضَى مِنْ مَهَابَتِهِ
فَمَا یُکَلِّمُ إِلَّا حِینَ یَبْتَسِمُ
(او از آزرم چشم فرو مىبندد و از هیبت او چشمها فرو بسته مىشود و با او سخن گفته نمىشود مگر آنگاه که لبخند بر لب دارد)
یَنْشَقُّ نُورُ الدُّجَى عَنْ نُورِ غُرَّتِهِ
کَالشَّمْسِ تَنْجَابُ عَنْ إِشْرَاقِهَا الظُّلَمُ
(جامه ظلمت از پرتو پیشانى او چاک مىشود، همچنان که از دمیدن خورشید تاریکیها از میان مىرود)
بِکَفِّهِ خَیْزُرَانٌ رِیحُهُ عَبِقٌ
مِنْ کَفِّ أَرْوَعَ فِی عِرْنِینِهِ شَمَمٌ
(در دست او خیزرانى (چوبدستى خیزران) است که بوى آن دلاویز است، در دستى که دل صاحب آن خردمند و بینى او برآمده (کنایه از علو مقام) است)
مُشْتَقَّةٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ نَبْعَتُهُ
طَابَتْ عَنَاصِرُهُ وَ الْخِیمُ وَ الشِّیَمُ
(پرتو رخشان او از پرتو رسول خدا مشتق است و همه عناصر و خوى و سرشتهاى او پاکیزه است)
حَمَّالُ أَثْقَالِ أَقْوَامٍ إِذَا فُدِحُوا
حُلْوُ الشَّمَائِلِ تَحْلُو عِنْدَهُ نِعَمٌ
(بر دوش کشنده بارهاى اقوام به هنگام سختى است. خویهاى او همه شیرین و نعمتها نزدیک او شیرینتر است)
هَذَا ابْنُ فَاطِمَةَ إِنْ کُنْتَ جَاهِلَهُ
بِجَدِّهِ أَنْبِیَاءُ اللَّهِ قَدْ خُتِمُوا
(اگر تو او را نمىشناسى، پسر فاطمه است و با پدر بزرگ او پیامبران ختم شدهاند)
هَذَا ابْنُ فَاطِمَةَ الْغَرَّاءِ نِسْبَتُهُ
فِی جَنَّةِ الْخُلْدِ یَجْرِی بِاسْمِهِ الْقَلَمُ
(این مرد پسر فاطمه غرّاء است و در بهشت جاویدان به نامش قلم جاری شده است) ...
(ادامه شعر در پست بعدی)