روایتی شنیدنی از رشادت و شجاعت حضرت سیدالشهداء علیهالسلام در لحظات آخر عمر
از حُمَیْد بْن مُسْلِم که یکی از راویان و شاهدان عینی واقعه تلخ روز عاشورا ۶۱ هـ.ق در کربلا بود نقل شده که درباره رشادت و شجاعت حضرت سیدالشهداء علیهالسلام در لحظات آخر عمر و در اوج مظلومیت و تنهایی میگوید:
«فَوَ اللَّهِ مَا رَأَیْتُ مَکْثُوراً قَطُّ قَدْ قُتِلَ وُلْدُهُ وَ أَهْلُ بَیْتِهِ وَ أَصْحَابُهُ أَرْبَطَ جَأْشاً وَ لَا أَمْضَى جَنَاناً مِنْهُ ع إِنْ کَانَتِ الرَّجَّالَةُ لَتَشُدُّ عَلَیْهِ فَیَشُدُّ عَلَیْهَا بِسَیْفِهِ فَتَنْکَشِفُ عَنْ یَمِینِهِ وَ شِمَالِهِ انْکِشَافَ الْمِعْزَى إِذَا شَدَّ فِیهَا الذِّئْبُ»
به خدا قسم هرگز مردی استوارتر و پرجرأتتر از اباعبدالله الحسین علیهالسلام ندیدم که در احاطه این همه لشکر باشد و فرزندان و افراد خانواده و اصحابش کشته شده باشند. لشکریان پیاده بر او حمله مىکردند و او با شمشیر خود از چپ و راست به ایشان حمله مىکرد و چنان آنان را از هم مىپاشاند که گویى گرگ (بلا تشبیه) به گله بزها حمله مىکند.
منبع: الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، مرحوم شیخ مفید، ج 2، ص 111