آداب انفاق در قرآن کریم
برخی آداب انفاق که در قرآن کریم بیان شده، این آیات الهی است:
1. اجتناب از منت و آزار و ریا
«یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ لا یُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذىً لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»[1] (کسانى که اموال خود را در راه خدا انفاق مىکنند سپس به دنبال انفاقى که کردهاند منت نمىگذارند و آزارى نمىرسانند پاداش آنها، نزد پروردگارشان است؛ علاوه بر این نه ترسى بر آنها است و نه غمگین مىشوند).
«قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَیْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ یَتْبَعُها أَذىً وَ اللَّهُ غَنِیٌّ حَلِیمٌ»[2]
(گفتار پسندیده [در برابر ارباب حاجت] و عفو و گذشت [از خشونتهاى آنان] از بخششى که آزارى به دنبال آن باشد بهتر است و خداوند [از آن] بىنیاز و [در برابر خشونت و ناسپاسى شما] بردبار است).
به کارگیرى صفت «حلیم» اشاره به این است که اگر انسان در مقام انفاق به نیازمندان، رفتار ناشایستهاى از آنان مشاهده کرد باید با بردبارى و گذشت تحمّل کند.[3]
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى کَالَّذِی یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَیْهِ تُرابٌ فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْداً لا یَقْدِرُونَ عَلى شَیْءٍ مِمَّا کَسَبُوا»[4] (اى کسانى که ایمان آوردهاید، بخششهاى خود را با منت و آزار باطل نسازید؛ این همانند کسى است که مال خود را براى نشان دادن به مردم انفاق مىکند و ایمان به خدا و روز رستاخیز ندارد [کار او] همچون قطعه سنگ صافى است که بر آن [قشر نازکى از] خاک باشد [و بذرهایى در آن افشانده شود] و باران درشت به آن برسد [و خاکها و بذرها را بشوید] و آن را صاف رها سازد آنها از کارى که انجام دادهاند چیزى به دست نمى آورند).
2. رعایت اعتدال و میانهروى و پرهیز از اسراف در انفاق
«وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً»[5] (هرگز دستت را بر گردنت زنجیر مکن [و ترک انفاق و بخشش منما] و بیش از حدّ دست خود را مگشاى، تا مورد سرزنش قرار گیرى و از کار فرومانى).
« عِبادُ الرَّحْمن ... وَ الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً»[6] (بندگان خاص خداوند رحمان کسانى هستند که ... به هنگام انفاق، نه اسراف مىکنند و نه سخت گیرى، بلکه در میان این دو حد اعتدال را رعایت مىکنند).
3. انفاق از روى اخلاص
«وَ سَیُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى الَّذِی یُؤْتِی مالَهُ یَتَزَکَّى وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزى إِلَّا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلى»[7] [به زودى با تقواترین مردم از آن (آتش سوزان) دور داشته مىشود؛ همان کسى که مال خود را (با قصد قربت و نیت خالص در راه خدا) مىبخشد تا پاک شود و هیچ کس را نزد او حق نعمتى نیست تا بخواهد (به این وسیله) او را جزا دهد (پس انفاق مؤمنان پرهیزکار به دیگران نه از روى ریاست، و نه به خاطر جوابگوئى خدمات سابق آنها نیست) بلکه تنها هدفش جلب رضاى پروردگار بزرگ اوست].
«وَ مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبِیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصابَها وابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَها ضِعْفَیْنِ فَإِنْ لَمْ یُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ ...»[8] (و مَثَل [صدقات] کسانى که اموال خویش را براى طلب خشنودى خدا و استوارى روحشان انفاق مىکنند، همچون مَثَلِ باغى است که بر فراز پشتهاى قرار دارد [که اگر] رگبارى بر آن برسد، دو چندان محصول برآورد و اگر رگبارى هم بر آن نرسد، بارانِ ریزى [براى آن بس است] و خداوند به آنچه انجام مىدهید بیناست).
4. انفاق آشکار و پنهان
«إِنَّ الَّذینَ ... أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً یَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ»[9] (در حقیقت، کسانى که ... از آنچه بدیشان روزى دادهایم، نهان و آشکارا انفاق مىکنند، امید به تجارتى بستهاند که هرگز زوال نمىپذیرد).
«... إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْباب ... الَّذِین ... أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً»[10] [تنها کسانى متذکر مىشوند که اولوا الالباب و صاحبان مغز و اندیشهاند ... آنها کسانى هستند که از آنچه به آنان روزى دادهایم در پنهان و آشکار انفاق مىکنند].
5. انفاق در حال فقر و غنا و در حال غم و شادى
«...لِلْمُتَّقِینَ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ»[11] [پرهیزکاران کسانی هستند که در همه حال انفاق مىکنند چه موقعى که در راحتى و وسعتند و چه زمانى که در پریشانى و محرومیتند].
براى «السّراء» و «الضّراء» دو معنا ذکر شده است: غنا و فقر؛ شادى و غم.[12]
6. پیشگامى در انفاق
«لا یَسْتَوِی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا ...»[13] [کسانى که قبل از پیروزى انفاق کردند و جنگیدند و پیکار نمودند (با کسانى که بعد از پیروزى انفاق کردند) یکسان نیستند (آنها که در مواقع بحرانى از بذل مال و جان ابا نداشتند از آنها که بعد از فرو نشستن طوفانها به یارى اسلام شتافتند برترند). آنها بلند مقامتر از کسانى هستند که بعد از فتح انفاق نمودند و جهاد کردند].
7. انفاق از مال مورد علاقه
«وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیرا»[14] [و غذاى (خود) را با این که به آن علاقه (و نیاز) دارند به مسکین و یتیم و اسیر مىدهند].
«لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلیمٌ»[15] (هرگز به نیکوکارى نخواهید رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید؛ و از هر چه انفاق کنید قطعاً خدا بدان داناست).
8. انفاق از اموال پاک و حلال و مرغوب
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ لا تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَ لَسْتُمْ بِآخِذِیهِ إِلَّا أَنْ تُغْمِضُوا فِیهِ ...»[16] [اى کسانى که ایمان آوردهاید از اموال پاکیزهاى که (از طریق تجارت) به دست آوردهاید و از آنچه از زمین براى شما خارج کردهایم (از منابع و معادن زیر زمینى و از کشاورزى و زراعت و باغ) انفاق کنید؛ به سراغ قسمتهاى ناپاک نروید تا از آن انفاق کنید در حالى که خود شما حاضر نیستید آنها را بپذیرید، مگر از روى اغماض و کراهت ...).
«خبیث» به قرینه «لستم باخذیه إلّاأن تغمضوا» اموال نامرغوب و پست است.[17]
طبق روایتى از امام باقر (ع) مقصود از «الخبیث» مال نامشروع و رَبَوى است.[18]
امام باقر (ع) فرمود: مردم وقتى اسلام آوردند، اموالى از درآمدهاى ربوى در دستشان بود که از همین اموال انفاق مىکردند؛ امّا خداوند آنها را از این (انفاق) نهى فرمود.[19]
9. انفاق از مال به ارث رسیده
«... أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفِینَ فِیه ...»[20] [از آنچه شما را جانشین و نماینده (خود) در آن قرار داده انفاق کنید].
مقصود از «ممّا جعلکم مستخلفین فیه» در یک احتمال، مالى است که از گذشتگان به آیندگان به ارث رسیده است.[21]
«وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکِینُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ»[22] [هرگاه در مجلس تقسیم ارث، خویشاوندان و یتیمان و مستمندان حاضر شدند چیزى از آن به آنها بدهید].[23]
10. نشر دانش از مصادیق انفاق
«... لِلْمُتَّقِین الَّذِین ... وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُون»[24] [پرهیزکاران کسانی هستند که ... و از تمام مواهبى که به آنها روزى داده ایم انفاق مىکنند].
امام صادق (ع) فرمود: نشر علم و تلاوت قرآن از مصادیق «ممّا رزقناهم» است.[25] چنانکه کلمه «ما» که داراى مفهوم عام و گسترده است بر آن دلالت مىکند.
11. انفاقِ بخشى از دارایىها به صورت مستمرّ
«... لِلْمُتَّقِین الَّذِین ... وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُون»[26] [پرهیزکاران کسانی هستند که ... و از تمام مواهبى که به آنها روزى دادهایم انفاق مىکنند].
برداشت بر این اساس است که «مِنْ» در «ممّا» تبعیضى باشد؛ بنابراین، «ممّا رزقناهم ...» یعنى مؤمنان بخشى از دارایىهاى خود را انفاق مىکنند و با توجّه به فعل مضارع «ینفقون»- که حکایت از استمرار دارد- همواره انفاق مىکنند.[27]
12. انفاق به فقیران خویشتندار و ناتوان از کسب
«لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیماهُمْ لا یَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ»[28] [«انفاق شما مخصوصا) باید براى کسانى باشد که در راه خدا، محصور شدهاند (یعنى کسانى که به خاطر اشتغال به مسأله جهاد در راه خدا و نبرد با دشمن و یادگیرى فنون جنگى از تلاش براى معاش و تأمین هزینه زندگى بازماندهاند)؛ همانها که نمىتوانند سفرى کنند (و سرمایهاى به دست آورند)؛ کسانى که افراد نادان و بىاطلاع آنها را از شدت عفاف، غنى مىپندارند (ولى این سخن به آن مفهوم نیست که این نیازمندان با شخصیت قابل شناخت نیستند)؛ آنها را از چهرههایشان مىشناسى (یعنى در چهرههایشان نشانههایى از رنجهاى درونى وجود دارد که براى افراد فهمیده آشکار است. آنها چنان بزرگوارند که) هرگز چیزى با اصرار از مردم نمىخواهند؛ و هر چیز خوبى در راه خدا انفاق کنید خداوند از آن آگاه است].
13. انفاق مال به یتیمان، فقیران، در راه ماندگان و خویشاوندان علیالخصوص والدین
«وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السَّائِلِینَ وَ فِی الرِّقاب» [نیکى (نیکوکار) کسانى هستند که ... مال خود را با تمام علاقهاى که به آن دارند به خویشاوندان و یتیمان و مستمندان و واماندگان در راه، و سائلان و بردگان مىدهند].[29]
« یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ فَلِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ وَ الْیَتامى وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ»[30] [از تو سؤال مىکنند چه چیز را انفاق کنند؟ بگو هر خیر و نیکى (و هر گونه سرمایه سودمند مادى و معنوى) که انفاق مىکنید براى پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و مستمندان و واماندگان در راه، باید باشد].
14. لزوم برخورد مناسب با نیازمند با بیانى نرم و دلپذیر در صورت عدم امکان اداى حقّ ایشان
«وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ ... وَ إِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّکَ تَرْجُوها فَقُلْ لَهُمْ قَوْلًا مَیْسُوراً»[31] [حقّ نزدیکان را (همچنین حق) مستمندان و در راه مانده را بپرداز ... و هرگاه از آنان [مستمندان] روى برتابى (به خاطر نداشتن امکانات و) انتظار رحمت پروردگارت را داشته باشى (تا گشایشى در کارت پدید آید و به آنها کمک کنى) با گفتار نرم و آمیخته با لطف با آنها سخن بگو» حتى اگر مىتوانى وعده آینده را به آنها بده و مأیوسشان نساز].
[1] بقره (2) 262
[2] بقره (2) 263
[3] المیزان، ذیل آیه
[4] بقره (2) 264
[5] اسراء (17) 29
[6] فرقان (25) 63 و 67
[7] لیل (92) 21
[8] بقره (2) 265
[9] فاطر (35) 29
[10] رعد (13) 19 و 22
[11] آلعمران (3) 134
[12] فرهنگ قرآن، ج 5، ص 261
[13] حدید (57) 10
[14] انسان (76) 8
[15] آلعمران (3) 92
[16] بقره (2) 267
[17] مجمعالبیان، ذیل آیه؛ به نقل از فرهنگ قرآن
[18] تفسیر عیّاشى، ذیل آیه؛ به نقل از فرهنگ قرآن
[19] تفسیر عیّاشى، ذیل آیه؛ به نقل از فرهنگ قرآن
[20] حدید (57) 7
[21] الکشّاف، ذیل آیه، به نقل از فرهنگ قرآن، ج 5، ص: 263
[22] نساء (4) 8
[23] کلمه «یتامى» و «مساکین» اگر چه بطور مطلق ذکر شده ولى منظور از آن ایتام و نیازمندان فامیل است (تفسیر نمونه).
[24] بقره (2) 1 و 3
[25] معانىالأخبار، ص 20، ح 2؛ بحارالأنوار، ج 2، ص 17، ح 38
[26] بقره (2) 1 و 3
[27] فرهنگ قرآن، ج 5، ص 271
[28] بقره (2) 273
[29] بقره (2) 177
[30] بقره (2) 215
[31] اسراء (17) 26 و 28