امیرالمؤمنین على علیهالسلام با جماعتى از مردم از شهر خارج شده تا به یک یا دو میلى کربلاء و به محل افتادن شهداء رسیدند. سپس فرمودند:
- ۱۳ مرداد ۰۲ ، ۱۰:۵۳
امیرالمؤمنین على علیهالسلام با جماعتى از مردم از شهر خارج شده تا به یک یا دو میلى کربلاء و به محل افتادن شهداء رسیدند. سپس فرمودند:
مرحوم سیدبنطاوس نقل کرده است که: در شب عاشورا حسین ع و یارانش تا صبح ناله میکردند و مناجات می نمودند و زمزمه ناله شان همچون آواى بال زنبور عسل شنیده میشد پاره اى در رکوع و بعضى در سجده و جمعى ایستاده و عدّه اى نشسته مشغول عبادت بودند ...
چه حکیمانه گفتهاند: «شَرَفُ المکانِ بالمکین»!
قداست کربلا به سبب قداست ساکنین آن است؛
همان کسانی که کرب و بلای آن را برای زنده نگهداشتن دین خدا، عاشقانه به جان خریدند؛
و اگر تو نیز در هرجایی و در هر موقعیتی که هستی به یاری دین خدا برخیزی، همانجا کربلاست؛
«کُلُّ أرضٍ کربلاء» هم یعنی همین.
نوبت به «عَمرو بن قُرطه انصارى» رسید.
هر تیری و شمشیری که به سمت امام میآمد را به جان میخرید،
ولی باز در دلش دلهره بود که نکند برای امامش کم گذاشته باشد!
از شدت جراحت که بیرمق شد، با نگاهی عاشقانه به حسین (علیهالسلام) عرضه داشت:
«آیا به عهد خود وفا کردم»؟
پای دفاع از امام و دین که باشد، جان نیز بیارزش است.
به راستی، ما برای امام زمانمان چه کردهایم؟!
به ماجرای عاشورا که نظر میکنی، به گفتارها و رفتارهای حضرت سیدالشهدا علیهالسلام که نظر میکنی، صحنه عاشورا را مالامال از امید به زندگی میبینی؛ امید به زندگی، امید به پیروزی و امید به هدایت دیگران...
برای اینکه بدانیم چرا امام حسین علیهالسلام این توصیف بینظیر را درباره اصحابشان فرمودند بهتر است گزارشی از گفتگوی یاران حضرت با ایشان در عصر تاسوعا را مرور کنیم تا بدانیم اصحاب آن حضرت دارای چه معرفت و بصیرت عمیقی نسبت به مسئله امامت داشتند.
«عَمْرو بن قُرْطه» بعد از اجازه از امام حسین علیهالسلام به میدان رفت، عدۀ زیادی را هلاک کرد و تا آخرین توان خود جانبازى کرد.
آنقدر رشادت داشت که هر تیرى بهسوی آمام مىآمد، دستش را سپر آن تیر قرار مىداد و هر شمشیرى که بهطرف آن حضرت کشیده مىشد، قلب را در برابر آن قرار مىداد تا مبادا آسیبى به آن حضرت برسد؛ تا اینکه پیکرش پر از زخم شد.
در این هنگام به امام حسین علیهالسلام رو نموده و عرض کرد: